پیشگفتار کتابتاریخ پانصد ساله خوزستان از احمد کسروی
بنام پاک آفریدگار
در زمستان سال ١٣٠٢ به خوزستان سفر کردم و یک سال و سه ماه در آنجا بسر بردم.
زندگانى در این سرزمین توانفرساست بویژه بر کسانى که بومى نیستند و بر گرماى جانسوز و دیگر سختىهاى آنجا عادت ندارند. ولى من این سختىها را بر خود آسان گرفته کارهاى خود مىگزاردم و گاهى که بیکار بودم در تاریخ آن سرزمین کهن به جستجو مىپرداختم.
در این زمان شیخ خزعلخان بنام ریاست عشایر عرب رشتهی اختیار خوزستان را در دست داشت و با دولت که دسته سپاهیانى به شوشتر فرستاده مىخواست در خوزستان نیروى خود را جایگزین گرداند گفتگو و کشاکش مىکرد.
کمکم به لشکرکشى و جنگ کشید که پس از زد و خوردهایى دولت چیره گردیده و سپاهیان به خوزستان درآمدند و شیخ را هم به تهران آورده نشیمن دادند.
آتش این فتنه اگرچه دامن مرا نیز گرفته و با همهی بیگناهى از گزند وآسیب آن بىبهره نبودم با این همه از جستجوهاى تاریخى بازنایستادم و این پیشآمد مرا بر آن واداشت که پیش از همه به تاریخ آن عشایر پرداخته بدانم که از کى به آنجا آمده و از چه زمانى و از چه راهى نیرومندى یافتهاند.
در این جستجو ناگهان مردى را یافتم از شگفترین مردان دروغگویى از بزرگترین دروغگویان سید محمد مشعشع که در نیمههاى نهم هجرى بدعوى مهدىگرى برخاسته و با کشتار و خونریزى این دعوى خود را پیش برده و به خوزستان دست یافته و بنیاد حکومتى گزارده و پسر او مولا على دعوى خدایى نموده است و خاندان ایشان تا چند سال ریاست عشایر خوزستان را داشتهاند تا از ایشان به کعبیان رسیده سپس نیز خاندان شیخ خزعل ریاست یافتهاند.
داستان سید محمد و فرزندان او و تاریخ کعبیان را تا شیخ خزعلخان تا آنجا که مىتوانستم دنبال کرده یک رشته آگاهى اندوختم. بویژه پس از آن که در بهار سال ١٣٠۴ به تهران بازگشتم و نوشتهها و کتابهایى را که در خوزستان دسترس نداشتم بدست آوردم و ازآگاهىهاى فراوانى که گرد کرده بودم تألیفى نمودم که چون گذشته از داستان مشعشعیان و کعبیان حوادث دیگر خوزستان را در مدت پنج قرن در بر داشت آنرا «تاریخ پانصد سالهی خوزستان» نام نهادم.
یکى از دوستان دانشمند هم که دستگیرىهاى علمى را شیوهی خود ساخته و در اینباره مساعدت از کسى دریغ نمىدارد چون از قصد من آگاهى یافت نقشهی خوزستانى بدست یکى از مهندسان اروپایى تهیه کرده بنام این تألیف گسیل داشت.
ولى معمایى در کار بود که بىگشادن آن تألیف ارزشى نداشت و آن دعوى مهدیگرى سید محمد و دعوى خدایى پسرش مولا على بود.
چه سید محمد مذهب اثنا عشرى داشته و به نام این مذهب بوده که با دیگران نبرد و کشاکش مىکرده و چنانکه مىدانیم بنیاد مذهب اثنى عشرى بر زنده و غایب بودن مهدى عجل پسر امام حسن عسکرى علیه السلام است و اینکه او روزى پدید آمده جهان را از داد و نیکى پر خواهد ساخت. پس از چه راهى بوده که سید محمد خود را مهدى خوانده و از چه راهى بوده که دوازده امامیان دعوى او را پذیرفتهاند؟! نیز دعوى خدایى مولا على و کارهاى او که کاروان حاجیان را کشتار و تاراج کرد و در نجف بارگاه امیر المومنین على علیه السلام را ویرانه کرده چوب محجر قبر را کسان او چون هیزم زیر اجاق سوزانیدند. آیا این سیاهکارىها با مذهب شیعه چه سازشى داشته است؟! بویژه در آن زمان که شیعیان تازه بجوش و جنبش برخاسته و تعصب بىاندازه داشتند.
براى دانستن این معما راهى نبود جز آنکه کتابى یا نوشتهاى از سید محمد یا یکى از پیروان او بدست بیاید.
ولى کو چنین کتابى؟ آنچه جستجو کردیم تنها نام «کلام المهدى» را بدست آوردیم که قاضى نور اللّه یاد کرده مىگوید گفتههاى سید محمد را در بر داشت و آنچه در فهرستهاى کتابخانههاى بزرگ اروپا جستجو کردیم و از کتابخانههاى ایران پرسیدیم سراغ نسخهاى از آن نگرفتیم و نومید گردیده از چاپ تألیف چشم پوشیدیم. تا پس از چهار سال مرد دانشمند گرانمایه آقاى حاجى ابوعبداللّه مجتهد زنجانى ناگهان نسخهی کهنهاى از کلام المهدى را بدست آوردند و چون حاجت سخت مرا به داشتن آن کتاب مىدانست جوانمردانه نسخهاى از آن نویسنده به تهران فرستادند و بدینسان مانعى که در کار بود برداشته شد.
این کتاب از شگفترین کتابهاست. از خواندن او نه تنها تار و پود دعوى سید محمد و دعوى پسرش را بدست آوردیم بلکه به مطلب سودمند دیگرى برخوردیم که از دیدهی تاریخ قرنهاى اخیر ایران بسیار گرانبهاست سید محمد یکى از بدعتگزاران بزرگى است که در تاریخ اسلام پیدا شدهاند و او براى پیشرفت دعوى و حکومت خود یک رشته بدعتهایى پدید آورده که نه تنها در زمان او و فرزندانش رواج گرفته بلکه پس از یکى دو قرن که کهنه و ناپدید شده بود ناگهان از جاى دیگرى سر برآورده و بار دیگر مردمان را گرفتار کرده و شورشها و آشوبها پدید آورده است.
مطالب سید محمد که خواهیم آورد کسانى اگر دقت در آنها کنند خواهند دید که گفتگوهایى که در قرون گذشته در ایران برخاسته سراسر ایرانیان را به جنگ و دشمنى یکدیگر برانگیخت و شد آنچه شد همهی اینها میوهی بدعتهاى سید محمد بوده. به عبارت دیگر همان گفتهها و دعوىهاى این مرد بوده که بدست کسانى در قرن گذشته افتاده و با اندک تغییرى بازگفته و مایهی آن همه فتنهها گردیدهاند.
دست یافتن به دلایل و مطالب سید محمد که خلاصهی آنها را بر تألیف خود افزودم ارزش این تألیف را هرچه بیشتر گردانید و چون داستان مشعشعیان و کعبیان را تاکنون کسى از ایرانیان یا شرقشناسان اروپا ننوشته این است که با همهی گرفتاریها و با آنکه از سالهاست که از اینگونه نگارشها بیگانهام روا ندیدم این تألیف را چاپ نکنم و در این هنگام که به نشر «پیمان» آغاز مىکنیم بهتر آن دیدم که این کتاب را جزو آن مجله کرده در آخر هر شماره جزوهاى از این چاپ نمایم که چون در آخر سال یکجا گرد آورده شود کتاب درستى باشد.
دربارهی مطالب من آنچه توانستهام جستجو بکار بردهام و چنانکه خواهیم دید از آغاز کتاب تا داستان شیخ خزعل آنچه آوردهام از کتابها و نوشتههاست که نام هر نوشته و کتاب را در پاى صفحه نگاشتهام.
اما داستان شیخ خزعل و برادرش شیخ خزعل خان بخش عمدهی آن را در خوزستان از زبانها شنیده یا خودم دیده و دانستهام و چون این کتاب براى ستایش یا نکوهش کسى نیست بلکه مقصود نگارش تاریخ و نشاندادن گذشتهی سرزمینى است که من پانزده ماه در آن بسر برده و از یکدسته از مردمش مهربانىها دیدهام این است که تا توانسته کوشیدهام که گفتههایم براستى نزدیکتر باشد و خامهی خود را به دروغ و سخنان ستایشآمیز یا کینهانگیز نیالایم.
با این حال اگر کسانى لغزشها دیدند یا مطالبى را که بایستى گفت ناگفته یافتند برادرانه خواستارم که آن لغزش را بازنموده و این کوتاهى را یادآورى کنند که به جبران پردازم بویژه که چون کتاب جزو بجزو چاپ مىشود اگر یادآورىهایى شد در آخر آن مىتوان یادآورىها را بنام خود یادآورندگان چاپ کرد.
تهران ١٣١٢