دانلود کتاب دیوار چین اثر ژول ورن

این مرد اپیکوری بعد از گفتن این حرف گیلاسی را که بخار از آن متصاعد میشد ، سر کشید در حالیکه او هم امکان داشت با یک بخار کوچک زندگی را از دست بدهد .
نمیدانم کدام مرد متفکری بود که میگفت : آه، یادم آمد ، این مرد روشفوکولد دانشمند فرانسوی بود . بهرحال او میگفت انسان چون یک نی متفکر است ، ولی این انسان فکور با یک قطره آب یا یک بخار مسموم او را از بین میبرد.
مرد سومی یا چهارمی گفت :
اما اگر از من بپرسید میگویم : خوشبختی در چیز مرموزی است بنظر من خوشبختی در کار کردن وجود دارد، اگر کسی به انتهای حقیقت و علوم دست یابد، این کار به معنی این است که ما خودمان باید بدنبال خوشبختی برویم.
– چه چیز را یاد بگیرد؟ وقتی به تمام علوم راه یافت ، در آخرش می بیند که هیچ چیز نمی داند.
– آیا همین شروع و آغاز عقل و منطق نیست ؟ – ولی آخرش بکجا میرسد؟
مرد عینکی جواب داد: عقل و منطق پایانی ندارد، اگر احساس مشترک داشته باشیم این نشانه رضایت و خوشبختی کامل است.
در اینجا مهمان اولی رو به اپیکوری نمود و گفت :
بوبینم این آقای فیلسوف بعد از چند جرعه نوشیدن از این پرت و پلاگوئی چه نتیجه میخواهد بگیرد. بما بگوید که آیا اکنون زندگی را خوب میداند یا بد؟ و آیا بر ضد زندگی است یا از آن طرفداری میکند؟….