سه قطره خون مجموعه چند داستان کوتاه از صادق هدایت نویسنده شهیر ایرانی است. این اثر روایتگر افراد مختلفی است که گرفتار هنجارها و ناهنجاری های اجتماعی شده اند و از محیط اطراف خود در رنج و عذاب هستند.
داستان اول سه قطره خون نام دارد و عنوان کتاب نیز از آن گرفته شده است. راوی داستان، جوانی به نام احمد است که در بیمارستان روانی به سر می برد. احمد در خلال صحبت های خود از آرزوها و تصوراتش می گوید و آن ها را حقیقت می پندارد. صادق هدایت در این روایت به افسانه ای کهن روی می آورد و تلاش می کند با استفاده از اسطوره ها منظور خود را منتقل کند. این اثر یکی بهترین داستان های این مجموعه است و پایانی غافلگیر کننده دارد. در بخشی از این کتاب می خوانیم:
دیروز بود که اطاقم را جدا کردند ، آیا همانطوریکه ناظم وعده داد من حالا بکلی معالجه شده ام و هفته دیگر آزاد خواهم شد ؟ آیا ناخوش بوده ام و یکسال است ، در تمام این مدت هر چه التماس میکردم کاغذ و قلم میخواستم بمن نمیدادند . همیشه پیش خودم گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ بدستم بیفتد چقدر چیزها
که خواهم نوشت … ولی دیروز بدون اینکه خواسته باشم کاغذ و قلم را برایم آوردند. چیزی که آنقدر آرزو میکردم ، چیزیکه آنقدر انتظارش را داشتم ..! اما چه فایده – از دیروز تا حالا هر چه فکر میکنم چیزی ندارم که بنویسم . مثل اینست که کسی دست مرا میگیرد یا بازویم بی حس میشود . حالا که دقت میکنم ما بین خطهای در هم و بر همی که روی کاغذ کشیده ام….
بسیار عالی بود مخصوصا صدای گوینده