اگر برخی قصّه ها و افسانه های ملّی را که در آن ها اندیشه ی دور پرواز مردم ایران، جهانی زیبا و محسود و برون از دسترس آفریده است ، به حساب نیاوریم، ظاهراً کتاب مجمع دیوانگان اثر عبدالحسین صنعتی زاده کرمانی نخستین « اوتوپیا » ( مدینه ی فاضله ) در زبان فارسی است. این اتوپیا در فروردین ۱۳۰۳ در تهران منتشر شده است و نام آن با توجه به مضمون یک مصراع از غزل سعدی که می گوید: ” خلق مجنون اند و مجنون عاقل است ” اختیار شده است .
نویسنده خواننده را به مجمع دیوانگان می برد :
در یکی از روزهای آخر سال دیوانه ای بالای دیوار رفته و در ازای دو کاسه ی مسی روزنامه ها ی آن روز و تقویم سال نو را از روزنامه فروش می خرد . دیوانگان از فرا رسیدن سال نو باخبر می شوند و تصمیم می گیرند که موقتاً عاقل باشند تا بتوانند مثل دیگران سال نو را به آزادی جشن بگیرند . شب هنگام بر اساس نقشه ای که از پیش طرح کرده اند از دارالمجانین بیرون می روند و سر به صحرا می گذارند . در میان آنان پیرمردی است زنده دل که از روزی که به دارالمجانین آمده یک کلمه سخن نگفته و به پیر لال معروف است . دیوانگان عربده جویان به نیم فرسنگی شهر می رسند نزدیک کلبه ی درویشی که پشت پا به دنیا زده و روز و شب به عبادت مشغول است . درویش با مشاهده ی گروه دیوانگان به بالای درخت می رود و ناگهان پیر لال ، لب به سخن گشوده سخنانی می گوید . حاصل سخنان این است که همه جا دارالمجانین است و این جامعه ، محبس تنگ و تاریکی است که عقول بشری در آن محبوس است ولی انسان در این حبس در فکر رهایی خود نیست . با این همه نوع بشر گاهی جست و خیزهایی می کند که موجب تغییرات عمده در وضع زندگانی مردم شود.
پیر مرد پس از این بیانات به یارانش پیشنهاد می کند که به سوی آینده سفر کنند . آن گاه با استفاده از هیپنوتیزم آن ها را به « کشور خرد » می برد و ترقیات دوهزار سال بعد را به آنان نشان می دهد . این مسافرت روح و روان شرطش ترک افکار کنونی و خلع عادات و تقلید ها ، توشه اش تصفیه ی طبیعت و تزکیه ی قوا و تقویت احساس و ترویج روح ، بلیطش خیرخواهی نوع بشر ، مخاطراتش سوء ظن ، اخلاق ناستوده ، کهنه پرستی ، طمع و حرص غرور علمی و افتخار به حسب و نسب و ثروت پرستی است .
اینجا شهری است که تمام کشورهای دنیا در آن از روی نمره تعیین می شوند . زبان ساکنین آن به اندازه ای سهل و سریع است که در چند دقیقه مطالب را به هم می فهمانند . در این جا حقیقت و آزادی و سعادت سایه انداخته ، هیچ گونه خیانتی واقع نمی شود و عموم مردم در آسایش اند . لباس زن و مرد یکی است و امتیازات از میان مردم رخت بربسته . مردم همه سالم و چهره ها همه گشاده است . تمام عوامل طبیعت چون باد و باران و جزر و مد مقهور اراده ی بشر است .این جا بهشت موعود است . سالی یک مرتبه ، در روز عید نوروز کنفراس عمومی در کوه های لبنان تشکیل و کشفیات و اختراعات آن سال در معرض افکار عمومی گذارده می شود . میلیون ها نفوس از اقطار جهان در این جشن شرکت می کنند و شعار آن ها این است :
ما آدم هستیم / اشرف مخلوقاتیم / راستی و محبت روش ماست / علم نگهبان ماست / برادری با همه نسبت ماست و برابری با همه حَسَب ماست .
از قضا از جمعی از دیوانگانی که در این جمع حاضرند ، حرکاتی ناشایست سر می زند و آن ها را به تیمارستان می برند که با تیمارستان های معمولی فرق دارد . کسانی را برای معالجه به آن جا می برند که وظایفشان را به درستی انجام نداده اند یا پایبست خرافات اند . شخص بیگانه و ناشناسی هم در دارالمجانین پیدا می شود که در اصل همان پیر درویشی است که هنگام تشکیل مجمع دیوانگان از ترس بالای درخت رفته بود و او را مجازات می کردند چون انزوا اختیار کرده ، مأموران به او می گویند : برخیز که دنیای امروز دنیای اجتماع و کار است و بیکاری مخصوص مردگان است .
در این هنگام نگهبانان دارالجنانین سر می رسند و دیوانگان را از عالم خواب بیدار می کنند . دیوانگان دو باره خود را زیر شلاق های ظلم و ستم نگهبانان می بینند.