دانلود کتاب معاشقه با کرگدن اثر بهمن انصاری

امشب بیا دوباره با هم…
هیس! خسته است! سال هاست که برخودش این مرد، چشم بسته است افکار او پریشان از ناجا تا کجاست… از جماعت بریده و از خود گسسته است
خشمگین نیست، فقط کرگدنی بی مصرف است این حق تو نیست»
از بس کن، این حرفها مزخرف است مقصد من، تو نیستی، هیچ نیست، رهایش کنید فردای من پوچ و عبث و بیهدف است
باز مچاله شدم؛ وزوز کیست: «بهمن»، خفه شو! چای تلخ را بنوش و اسیر فلسفه شو از تاریخ بگذر و غرق در شب و مجنون با یاد من؛ برهنه ولو وسط ملحفه شو نه! اشتباه نمی کنمت ، گوش کن این یه راز…
این من، نگشوده باید تخته شود چون که باز… قی ن مرا و خط بکش از جهان، نام من باز کن برای خودکشی ام، باز این شیرگاز…..