کتاب ضحاک ماردوش اثر علی اکبر سعیدی سیرجانی است که در این کتاب با تفسیر اشعار شاهنامه فردوسی در مورد پادشاهی جمشید، قدرت گرفتن ضحاک ماردوش و مبارزات ایرانیان علیه او میپردازد و بار دیگر اهمیت تاریخ و توجه به آموخته های گذشتگان را نشان میدهد.
جمشید که در آغاز پادشاهی به مملکت خدمت کرده است، در اواخر دوران زمامداری هوای خدائی بر سرش میزند و به مردم میگوید:
خور و خواب و آرامتان از من است / همان پوشش و کامتان از من است
بزرگی و دیهیم شاهی مراست / که گوید که جز من کسی پادشاست؟
مردم از او رویگردان میشوند و میخواهند به مرداس که نام نیکی دارد، پناه برند. شاهان و فرمانروایان سرزمین های امپراطوری ایران سر به طغیان بر می دارند و در جستجوی پادشاهی دیگر به رای زنی می نشینند و سر انجام ضحاک را گه پسر مرداس است به شاهی بر می گزینند:
به شاهی برو آفرین خواندند / ورا شاه ایران زمین خواندند
اما ضحاک توسط شیطان وسوسه شده، به کشتن پدر رضا داده و بجای او به تخت نشسته است. او گرفتار نیرنگ شیطان شده، شیطان بر دوش های او بوسه زده و باعث شده که دو مار از دو دوش او برویند. پس از آن شیطان در لباس پزشک بر ضحاک ظاهر شده، ادعا میکند که مارها هنگامی او را آرام خواهند گذاشت که هر روز مغز دو جوان خوراک آنان شود…
علیاکبر سعیدی سیرجانی متولد۲۰ آذر ۱۳۱۰ سیرجان، ادیب، پژوهشگر، نویسنده و فعالِ سیاسی اهل ایران بود که در تاریخ ۶ آذر ۱۳۷۳ در تهران درگذشت. سعیدی سیرجانی پس از تحصیل در دورهٔ دبستان در زادگاهش در سال ۱۳۲۷ برای ادامه تحصیل وارد دانشسرای مقدماتی کرمان شد. در سال ۱۳۳۰ برای تحصیل در رشتهٔ فلسفه به دانشگاه تهران رفت و همزمان با پایانیافتن تحصیلش پدر خود را از دست داد.
او در مورد کتاب ضحاک ماردوش می گوید:
اوایل پاییز سال ۵۶ یا ۵۵ بود که دوست فقید فاضلم احمد علی رجایی بخارایی به سراغم آمد که مریضم و باید بستری شوم و می خواهم درس شاهنامه ام را تو ادامه دهی معذرت خواستم که اولا خود من هفته ای دو جلسه درس دارم و بنیه بیش از این ندارم و ثانیا خودت پیش و بیش از همه می دانی که با شاهنامه انسی ندارم و با زبان فردوسی نا آشنایم و ذات نایافته از هستی.
به عادت همیشگی طبع زود رنج پر توقعش خروشید که این بهانه ها را نمی پذیریم و باید چنین کنی و من که همیشه در مقابل دیکتاتورها غلاف کرده و جا زده ام و گردن تسلیم فرود آورده ام چاره ای نداشتم جز تسلیم استبداد محبت آمیز یار دیرینه شدن و در کلاس شاهنامه قدم زدن