گزیده کلام برجسته از فرهنگ نظام سید محمد علی لاریجانی (داعی الاسلام) در باره تاریخ زبان و لغت فارسی
در مقدمه جلد 1 کتاب فرهنگ نظام می خوانیم:
از ابتدای لغت نویسی فارسی تا قریب یک قرن قبل هر لغت نویسی الفاظ قدیمه متروکه و الفاظ ولایتی و الفاظ مخفف و مبدّل در ضرورت شعری اشعار را نوشته معنی میکردهاست. به این خیال که الفاظ نثری و تکلّمی شعر متکلمان در زبان فارسی میدانندو محتاج آنها نیستند. اول لغت نویس این دسته علی ابن احمد طوسی است که در اواسط قرن پنجم هجری بوده و آخر ایشان که تاکنون مشهورترین لغت نویس فارسی است، محمد حسین خلف تبریزی است که اهل حیدر آباد دکن بوده و پدر یا جدّش از تبریز ایران آمده بود – برهان تخلّص داشته و فرهنگ خود برهان قاطع را در دکن جلال ابدی سلطان عبدالله قطب شاه (وفات سنه 1083 هجری قمری) ساخته است – در تمام فرهنگهای دسته مذکوره الفاظ تکلّمی و نثری مثل خوردن و رفتن و گفتن و شنیدن و درخت و اسب و آب و امثال آنها موجود نیست و اگر لفظی معنی تکلّمی و نثری هم دارد در آن معنی بلفظ «معروف» یا « مشهور است» اکتفا نموده معانی شعری را مفصّل نوشتهاند یک لغت نویس ایرانی که از درباریان ناصرالدین شاه قاجار (وفات سنه 1313 هجری قمری) بوده به سبک همین دسته نوشته و صرف الفاظ مخصوصه شعری را در فرهنگ خود (انجمن آرای ناصری) جا داده و برای هر استعمال حتی الامکان اشعار سند آورده – چون مؤلف مذکور (رضا قلی خان هدایت) شاعر و متوغل(دور رونده) در اشعار بوده خواسته فرهنگی برای الفاظ مخصوصه شعری نویسد….(جلد1 ص.3-2 )[ مولف فرهنگ نظام، از طرف سلطنت اسلامیه دکن برای ترتیب لغت اقدام نموده است.به همین خاطر به ایران آمده و سه سال در ولایات ایران به تحقیق و جمع آوری مطالب پرداخته است.او اولین لغت نویس فارسی را ، «ابوالحسن علی ابن احمد الاسدی الطوسی» قید کرده است.که وی در اواسط قرن پنجم بوده است.و آخرین ایشان ، محمد حسین خلف تبریزی میباشد.که وی اهل حیدر آباد دکن بوده و پدر و یا جدّش تبریزی بودهاست.و برهان تخلص میکرده، لذا کتاب خود را « برهان قاطع » نام کرد.(زمان سلطان عبدالله قطب شاه به سال 1083 هجری بوده است). داعی الاسلام گوید : اوّل فرهنگ نویسان فارسی از هند بودهاند. ریچردسن انگلیسی، لغت فارسی به انگلیس نوشت.بعد از آن علمای هند شمس اللغات را به سرپرستی مستر جوزف ترتیب دادند.طوسی فرزند احمد اسدی طوسی است که معلّم فردوسی بوده است………زبان فارسی به سرپرستی خانواده سامانی و غزنوی به یک درجه عالی کمال رسیده بود…..قدیمی ترین کتاب خطّی فارسی دو کتاب الابنیه عن حقایق الادویه که بخطّ علی ابن احمد است و در کتاب خانه پایتختی اطریش موجود است (447 هجری1036 میلادی)…..
فرهنگ نظام لغت را سه گونه ذکر کرده است 1 – تکلّم 2 – نثر 3 – نظم……
فرهنگ مذکور، زبان تکلّم را دو قسم میداند. 1 ـ زبان مردان 2 ـ زبان زنان… فلان در کار من سنگ انداخت (یعنی مکر کرد)[ ترجمه از داش آتماق// داش قویماق ترکی است ح. اومود اوغلو ]، فلان را کلّهاش کن (یعنی روانهاش کن)، شاخ در جیب فلان بگذار (یعنی تعریف از او بکن ) اینها زبان بازاری است. «خدا بدور » و «مرده شو ببردت» فحش زنان است و مردان جای آن «پناه بر خدا» ،«گم شو» استعمال کنند (ص5 .نظام)………
صاحب فرهنگ نظام میگوید: بعد معاهده بین ایران و فرانسه مدارس فرانسه در طهران (تهران)رواج یافت و حرف زدن به لفظ قلم از تقلید زبان فرانسوی پیدا شد.
داعی الاسلام در مورد زبان «پارسی» میگوید: پارسی بهر زبان ایرانی گفته میشود0 زبان خاصّی نیست و به زبان قدیم و جدید ایران اطلاق میشود. زبان دری زبان موهوم است …………
وی د رمورد اصطلاح فارسی «دری» میگوید: دری : زبان دربار جمشید پیشدادی، بهمن کیانی، بهرام ساسانی بوده (در اینصورت دری بمعنی زبان درگاه شاه و دربار است.دری زبان ولایت ترکستان ( بلخ و بخارا ) بوده در این صورت مشتق ازدرّه است.دری زبان ولایتی افغانستان بوده در این صورت نیز مشتق از درّه است.دری زبان ولایتی است و اشعار بابا طاهر همدانی و پندار رازی زبان دری است…بسیار تعریف از اینها افسانه اند ..« چه جمشید و بهمن پادشاه افسانه هستند و زبان بهرام ساسانی پهلوی بوده نه دری…»(ص7 نظام).
فرهنگ نظام میگوید: زبان عام و ادبی فارسی از اوایل قرن سوّم هجری تابحال یکی است. و خود زبان فارسی مقرر عام ادبی اکنونی یکی است که در اوایل اسلام پیدا شده خطّش عربی است زبانش مرکّب است از زبان پهلوی و عربی و ترکی و قدری از روسی و فرانسوی و انگلیسی و السنه دیگر فرنگی …. در این زبان کتب نثر و نظم و بسیار است.فرهنگ نظام در مورد زبان پهلوی میگوید: زبان پهلوی بکلّی متروک گردیده و صرف چهارصد کلمه آن در خطّ میخی بر کوههای ایران و عمارت تخت جمشید باقی است [آنها هم به زبان بابلی،عیلامی، آشوری میاشد نه ایرانی باستان .ح. اومود اوغلو]… در همان زمان کیان وقبل از آن در بعضی ازبلاد مغرب و شمال ایران ( مازندزان و آذربایجان و همدان دری زبان دیگری بوده). خط اوستا که در مغرب ایران رایج بوده و در خط سریانی نوشته میشده گویا زبان ادبی سلاطین مادی که پیش از کیان سلطنت در ایران داشتند و پایتختشان همدان بود… از مقابله خطّ مذکور با خطوط سامی معلوم میشود این خطّ از خطّ سریانی که خط آشور قدیم است گرفته شده است.از تحقیقات اخیره به ثبوت پیوسته که خط اوستا از خط پهلوی گرفته شده جدید است یعنی همان خط مبهم پهلوی را اصلاح کرده اعراب را جز حروف آورده و خط اوستارا ساختهاند. کتاب اوستای حضرت زرتشت در خطّ سریانی نوشته شده بود و در حمله اسکندر در کتابخانه استخر تلف شد و یک حصّه باقی مانده از آن را علمای زردشتی بعد در خطّ جدید اوستا نوشتند پس ایران قدیم ما از حیث خطّ مایه افتخاری ندارد چه خطّ پهلوی از آشوری گرفته شده همیشه ایران آریایی تحت اثر تمدّن سامی بوده .خطّ میخی هم که از خطّ بابلی گرفته شده و خطّ فارسی امروزه ما هم عربی است که آن هم سامی است.تا حال معلوم نشد که چرا ایرانیان زمان اشکانی و ساسانی با آن درجه علم و هنر و سلطنت بزرگی که داشتند چنان خطّ بد و مبهمی را اختیار کردند. در واقع تبدیل ایرانیان بعد از اسلام خطّ پهلوی را بخطّ عربی بی سبب نبوده و تبدیل به احسن شده.یکی از نقایص بزرگ خط پهلوی کلمات هوزواریش آن است یعنی کلماتی که سریانی است و فارسی خوانده میشود مثلا مادر را« ام » مینوشتند که سریانی بمعنی «مادر» است اما مادر میخواندند نه امّ. خطّ پهلوی را از خطّ آشور(عاشور) که سریانی بود گرفته شده و بسیاری از کلمات سریانی را بحال خود گذاشته و ترجمه فارسی آن کلمات را میخواندند.فارسی جدید یا فارسی اسلامی در اوایل اسلام بعد از مسلمان شدن ایرانیان تشکیل یافت که زبانی مرکّب از پهلوی و عربی و ترکی …….اول کسی که زبان فارسی را مخلوط با الفاظ مشکوک و مغلوب و اجنبی نمود محمد حسین خلف تبریزی مولّف برهان قاطع است..در برهان قاطع علاوه بر الفاظ فرهنگهای اسلاف و الفاظ هوزوارش (سریانی) و الفاظ فارسی و اوستا و فارسی پهلوی و الفاظ جعلی و دساتیر و دبستان المذاهب هم هست…(ص20 نظام)…کتاب مذکور (برهان قاطع)را باید بکلّی از میان فرهنگها بیرون کرد و یک کتاب ناقابل اعتبار دانست…و ادب فارسی که بعد از برهان قاطع بظهور آمده دارای غلط و اشتباه است و در واقع باید در ادبیّات فارسی بعد از برهان قاطع تجدید نظر شود..( فرهنگ نظام لغت «انجمن آرا » را بچه برهان میداند و میآورد: انجمن آرا که به هیچ وجه محل اعتبار نیست)..
زبان گبری: .. زبان زرتشتیان ایران را گبری گویند و خودشان به آن نام دری میدهند ـ زبانی است مکسّر همین زبان فارسی مخلوط با عربی است و دخلی به پهلوی ندارد (ص24 نظام)………….
اگر بخواهیم الفاظ مقصوده (ایرانی خالص) را از زبان اوستا بگیریم بی ربط است زیرا بکلّی متروک و از فارسی ما اجنبی است و از آن زبان صرف یک کتاب کوچک منسوب به حضرت زرتشت باقی است و از آن هم معدود الفاظ میشود گرفت ..[ پاورقی : از کتب قدیمه پهلوی کتاب « دین کرت» است که تالیف قرن سوّم هجری است که ملّا بهمن زرتشتی آنرا درسال 1783 میلادی به بمبئی برده و مدّتها است علمای بزرگ زرتشتی هند مشغول خواندن آن هستند اما تا کنون صرف چند صفحه آنرا خواندهاند … پشوتن که عالم بزرگ زرتشتی بود عمرش را در همان صرف کرد… و اکنون دکتر داراب در بمبئی مشغول خواندن باقی آن است …] [ اولّین کسی که به پالایش زبان فارسی شروع کرد میرزا رضا خان بکشلو قزوینی بود و اثرش «پروز نگارش » میباشد (ص25 ـ 24)] ….
ایرانیان تمام الفاظ علمی خود را از عربی گرفتهاند…. ….از ابتدای قرن سوّم هجری تا حال که قرن چهاردهم است، زبان فارسی مثل فرزندی در کنار مادرش عربی پرورش یافته …..تربیت یکهزار و یکصد ساله مادر و فرزند خود را شوخی نیست و میشود فهمید که این فرزند حالا دیگر از خانواده سامی محسوب میشود و از عائله اصلی خود آریا دور شدهاست..
در زبان فارسی الفاظ بسیطه کم است و الفاظ مرکّب بسیار است….در امر ازدواج فقط دو لفظ بسیط (زن و شوهر) هست باقی الفاظ لازمه ازدواج از ترکیب یکی از دو لفظ مذکور با الفاظ دیگر مثل؛ برادر زن، برادر شوهر، پدر زن، مادر زن، و غیر آنها پیدا شده است…
در السنه آریایی کلمات بسیاری است که مقدم یا مؤخر کلمه دیگر شده و از مجموع کلمه سوم با معنی دیگری پیدا میشود..کلماتی که مقدم واقع میشوند اغلب حرو ف و اسمایند مثل با وفا، با حیا، با هوش ..که لفظ با مقدم است.مقدمهای اسمی: شاه راه، شاه کار، شاهباز شاه توت (شاه مقدم اسمی است) کلماتی که مؤخر واقع میشوند اغلب افعالند و حروف و اسما هم گاهی مؤخر واقع میگردند …مؤخرهای فعلی : دل آزار، مردم آزار(لفظ آزار فعل امر و مؤخر واقع شده است).مؤخر حرفی: توانا، بینا، گویا، شنوا (الف مؤخر است)، گفتار، رفتار، کردار، دیدار( آر مؤخر حرفی است)مؤخر اسمی : رحمت آباد، علی آباد، (آباد مؤخر اسمی است) مولف فرهنگ جهانگیری (ابتدای قرن یازدهم هجری) اول بدعت خلط الفاظ اجنبی با فارسی را گذاشته…(ص29 نظام) ****
الفاظ فرهنگ نظام بر سه بخش است 1 ـ الفاظ تکلّمی 2 ـ الفاظ نثری 3 ـ الفاظ نظمی (شعری)..فرهنگ نظام گوید: کتب مشهوره شعر مثل شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی تاکنون پر از اغلاط کتابت و تصحیف است…..«لطف علی بیگ آذر مولف آتشکده در باب نسخ شاهنامه مینویسد : به تصاریف زمان و انقلاب دوران و اختلال حال ایران امروز شاهنامهای که صحّت داشته باشد وجود ندارد و بعلت عدم ربط کُتّاب و نسّاخ چندان تغییر یافته که نمیتوان گفت در این کتاب شعری از فردوسی بدون تعییر باقی ماندهاست (ص41 ـ 40 )…. در ایران قریب یکصد زبان ولایتی است که اهل هر یک از آن زبان دیگری را نمیفهمند اما زبان فارسی مقرر یکی است و تمام اهل ایران با استثنای اهل آدربایجان که زبان تکلمشان ترکی است در آن تکلم و مکاتبه میکنند ارقام از 0،1،2،3،4،5،6،7،8،9 از زبان هندی وارد عربی و سپس فارسی شدهاست (ص50 نظام)لذا آنرا ارقام هندی گویند.
در مقدمه جلد 2 این مجلد مطالب حائز اهمیتی در مورد تاریخچه زبان و لغت فارسی باشد قید نشده است.
اما در مقدمه جلد 3 کتاب فرهنگ نظام اینگونه نوشته شده است:
استخوان بندی هر زبان با مصادر و افعال آن است و با آنها یک زبان از زبان دیگر جدا میشود…..زبان فارسی با وجود آمیزشهایی که از ترکی و عربی یافته مصادر و افعالش دست نخورده مانده…..(فرهنک نظام دیباچه ص.واو.)
مصادری که مصدر به حرف «آ» است عموماً مرکّب است مثل آزردن که ریشهاش در سنسکریت «جر» بمعنی پیر شدن، پیر کردن و ذلیل کردن است و «آ» مزید مقدّم است که در سنسکریت معانی بسیار دارد از آن جمله نزدیک و طرف، گرد، و هرطرف رفتن ، دادن و بردن است پس آزرد مصدر مرکّب بوده و در پهلوی و فارسی لفظ «دن» به آن ملحق شده همچنین است آختن و آزمودن و آشفتن و آوردن ….(ص. واو.جلد 3 فرهنگ نظام)..در فارسی هر مصدری که اوّلش نون مکسور«نِ» هست عموماً مرکّب است مثل، نشستن، نهادن، در سنسکریت نشستن «سد» است و «نی» بمعنی پایین مزید مقدّم و در آن صورت سین هم تبدیل به شین «نیشید» میشود بمعنی پایین نشستن در اوستا مصدر «هد» است که سین سنسکریت در اوستا مبدّل به «ها» میشود و «نی» به همان معنی پایین مزید مقدّم و در همان اوستا «ها» تبدیل به «شین» میشده و در پهلوی «دال» آخر تبدیل به سین و با علامت مصدر پهلوی «نی شستن» سده و در فارسی «یاء» آن خفیف (مجهول) مبدّل به کسره و نشستن شده – ریشه نهادن در سنسکریت «دها» و در اوستا «دا» است و «نی» بمعنی پایین مزید مقدم است… (ص. زاء. دیباچه فرهنگ نظام . جلد 3 )..زبان فارسی پیش از اسلام و بعد از آن بجهت همسایگی با ترکها و مسکن گرفتن قبایل ترک در ایران مخلوط با ترکی شد و قریب یک قرن (هفتم هجری) هم ترکان مغول در ایران سلطنت کردند… از آمیزش ترکی ضرری بفارسی وارد نیامد …(دیباچه .جلد3 ص. زاء)….
حمله عرب و قبول کردن ایران دین حق اسلام را آمیزش بیشتری در فارسی آورد و لیکن باز استخوان بندی بجا ماندو فارسی همان است که بود حالا جای این پرسش هست که عربها ایران را فتح کردند و ایرانیها بخواهش خود اسلام را قبول کرده مسلمان غیور شدند و عربی زبان علمی و دینی ایشان شد و برای نوشتن فارسی خود خطّ عربی را گرفتند با وجود این همه اسباب چطور شد که فارسی استخوان بندی خود را حفظ کرد و ایرانیها هم مثل شامیها و مصریها پاک عرب نشدند. (جوابیه برای کسروی) . (دیباچه .فرهنگ نظام جلد3 .ص. زاء)
جواب این است که در اسلام زبان و لباس و آداب هر ملت آزاد بوده و جهت عرب شدن شامیها نزدیک بودن زبان سریانی به عربی بوده که در واقع از تغییر سریانی به عربی که هردو از خانوداه سامیاند فرقی احساس نکردند همچنین تبدیل زبان قبطی مصر به عربی. لیکن مصادر و افعال فارسی آریایی از غربی سامی بکلی جدا است از این جهت همان اسماء عربی را گرفتند که با آسانی مفرّس میشد. اسپانیا هم نظیر ایران شد که چون زبان آریایی داشت به گرفتن اسماء عربی اکتفا کرد… (ص. زاء. دیباچه فرهنگ نظام)
از اوایل قرن سیزدهم هجری تا کنون آمیزش جدیدی در فارسی پیدا شده …..تا امروز الفاظ یومیّه (روزانه) خانهداری ما مثل استکان و لیوان و کرپ و فاستونی و درشکه و کالسکه و اتومبیل و کت و کراوات و امثال آنها اروپایی است معارف ما هم که لازم بود موافق اروپا باشد الفاظ بسیار اروپایی را در کتابها و دماغها (مغزها) ما جا داده و اگر عربی به داد ما نمیرسید دماغ (مغز) ما بکلّی مستعمر زبان اروپایی میشد . (فرهنگ نظام. جلد3 . ص. طاء)………………
حرف کاف در حرکت و برکت با چسباندن وسط سطح بالای زبان به سقف دهن ادا میشود پس بکلّی علحده است. و این حرف در زبان فارسی قدیم و اوستا و سنسکریت نبوده بلکه از ترکی آمده………حرف گاف در لفظ گفت و روزگار از نزدیک حلق ادا میشود….. و گاف در لفظ هرگز و گزیدن از میان دهن قدری دور از حلق ادا میشود و این آواز از ترکی بفارسی آمده در فارسی قدیم و اوستا و سنسکریت نبوده (ص. یج. جلد3 . نظام)
نه حرف (ث. ح. ذ. ص. ض. ط. ظ. ع. ق) آوزاهای عربی است (ص. ید. جلد3 نظام)
زبر ( َ)، زیر ( ِ)، پیش ( ُ) از اعراب فارسی است… حروف تهجّی فارسی از عربی گرفته شده و عربی از عبرانی و تهجّی امروز اروپا از لاتین گرفته شده و لاتین از تهجّی یونانی و آن از تهجّی فینیقی گرفته شده که برادر عبرانی است و ترتیب هئجا عبرانی و فینیقی همان ترتیب ابجد، هوّز، حطّی، کلمن،سعفص، قرشت است که در عربی آمده نام حروف یونانی محرّف همان نامهای حروف تهجّی عبرانی است اما طاء حطّی که در زبان آریایی لاتین تلفّظ نداشت حذف کردند همچنین قاف قرشت را و سین سعفص را انداخته شین قرشت را مبدّل به سین کردند چه در زبان لاتین شین نبوده و صاد هم که در زبان لاتین آواز نداشته انداخته شد بعد از ختم قرشت که آخر تهجّی فینیقی بوده لاتینها چند حرف دیگر مطابق آوازهای زبان خود اضافه کردند.. (ص. یه. جلد3 . نظام)…تجّار فینیقی در بنادر یونان تجارت میکردند و یونانیها خطّ را زا آنها گرفتند و بعد داخله اروپا خطّ لاتین را از یونانی – نامهای حروف یونانی محرّف همان نامهای فینیقی (عبرانی) است……. (ص. یو. جلد3 . نظام).. خطوط سامی و آریایی امروز همه حتّی سنسکریت از تهجّی ابجدی عبرانی است.. در ابتدا خط لاتین تا مدّتها مثل عبرانی از راست به چپ نوشته میشد (ص. یز. جلد.3 . نظام)….
بعد ا ز ریختن مسلمانان عرب به ایران ایرانیان بقدری مجذوب آزادی اسلام شدند و بقدری از بدی خطّ پهلوی به تنگ آمده بودند که فوراً دین کامل اسلام را با خطّ ناقص عرب که نسبت به خطّ خودشان خیلی بهتر بوده گرفتند اعتراض ما بر ایشان در تعجیل در تبدیل خطّ که مسئول تلف شدن تمام علوم و فنون ایرانی است که از پهلوی کتب معدودی مانده آنها هم بیشتر تألیف قرن دوم و سوم هجری است که از آزادی ایکه مأمون خلیفه عباسی و اخلافش به مذاهب داده بودند علمای زرتشتی هم بعضی کتب پهلوی مثل دینکرت و بندهشن و غیر آنها تألیف کردند نسل ایرانی بعد از تبدیل خطّ دیگر کتب پهلوی را نمیفهمیدند و آنها را حفظ نکردند (ص. یح و یط. جلد3 . نظام)
در عصر اشکانی زبان پهلوی با یک خطّ بسیار مبهم که از خطّ سریانی محرّف شده بود بوجود آمد و همان زبان و خطّ تا آخر سلطنت ساسانی ماند- استخوان بندی زبان پهلوی تا امروز هست لیکن خطّش در همان اوایل اسلام مبدّل به خطّ عربی گردید که تا امروز هست… (ص. یط. جلد3 نظام).. اشکانیها بهتر از خود را نمیتوانستند ببینند و خطّ هخامنشی را ترک کردند تا آثارشان محو شود…(ص.ک.جلد.نظام)….آنچه زرتشتیان امروز تصوّر میکنند که نسخه اوستا یکی بوده و در کتابخانه تخت جمشید(قصر دارا) محفوظ بوده بسوزاندن اسکندر قصر را سوخته بعقل درست نمی آید خصوص این قول که اوستای تخت جمشید در خطّ سریانی بوده چه آنوقت در ایران خطّ میخی بوده و خط امروز اوستا از روی خطّ پهلوی در ابتدای سلطنت ساسانی یا اواخر اشکانی ساختند… .و نام حروف تهجّی آنرا دیندبیر (حروف تهجی دینی) گذاشتند. حدس من که مسئول تلف شدن حِصَص اوستا تغییر خطّ میخی به خط پهلوی بوده در صورتی درست در میآید که بودن سلاطین هخامنشی به دین زرتشت ثابت باشد..دارای کبیر در کتیبههای خود با وجود اظهار تقدّس نامی از زرتشت نمیبرد و خود را فقط خداپرست میگوید – شاید بعد از دارا زرتشتی شده باشند (ص. کا. جلد3. نظام)
ترک لفظ حروف زیان بزرگی به ایرانیان رسانده چه اعمال دینی ایشان در عربی است و به ترک لفظ حروف عربی همه قرآن و نماز را غلط میخوانند و حتّی آنانکه قرائت میآموزند چون مصنوعی است تلفّظ صحیح عربی نمیشود…(ص. کب. جلد3 .نظام)
اجداد ما در وقت گرفتن خطّ عربی برای فارسی بزرگترین اشتباه را مرتکب شدند که آوزاهای حروف عربی را نگرفتند و چون نگرفتند بزرگترین اشتباه آنها باعث شد که تاکسی عالم عربی نباشد املای فارسیاش درست نمیشود که بیچاره از آواز حروف گول میخورد ثاء و صاد را سین مینویسد … (ص. کب. جلد3 . نظام)
اسلاف شما هم چیزهای خوب عربی را که آن وقت تنها زبان علمی دنیا بوده گرفتند و آنها را بنیان قرار داده از لطایف و آثار ایرانی عماراتی ساختندکه باعث سرفرازی ابدی ایران است حالا اگر بنیان آنرا کنده دور بیندازید عمارات شما هم خراب میشودو سرافکنده میشوید(ص. کج. جلد3 . نظام)
خلیل ابن احمد نام مخترع شعر عربی است….دیگر اینکه اگر شما لفظ بیت مصراع عربی را نمیخواهید پس باید وزن و قایفه عربی را هم برای شعر فارسی نخواهید و حال آنکه تمام اشعار شما در وزن و قافیه عربی است…(ص.کج، کد. جلد3 نظام)……
در مقدمه جلد ۴ کتاب فرهنگ نظام می خوانیم:
پروفسور سیدم محمد علی لاریجانی داعی الاسلام) نویسنده فرهنگ نظام در باب شناخت خود از زبان فارسی و سایر معلومات زبانی برای تألیف کتاب خود میگوید: «برا یبنیاد بندی بنایی لازم بود که شیر زبان فارسی را خورده باشد و در زبان عربی هم استاد باشد و اصل زبان فارسی را که اوستا و سنسکریت است بداند و در یکی از زبانهای علمی اروپایی که امروز خزائن علوم شرقیه هم هستندعالم باشد اینها شرایط اساسیه است و این بنّا (و امّا بنعمه ربک فحدث) شرایط فرعیه را هم کهزبان ارود و پهلوی و گجراتی و بهاشا و جزء آن است موجود داشته که داوطلب چنین خدمت مهمی به زبان فارسی شد….من در باب خطا و سهو خود که در چنین کارهای بزرگ وسیع باید اتفاق افتد از خوانندگان عفو میطلبم و خواهشمندم آنچه بنظرشان سهو و خطا باشد بخودم بنویسند…(نظام. جلد 4 ص.الف. ب)
اصل زان فارسی از اوستا و سنسکریت است..(دیباچه. ص. الف. جلد 4. نظام)…………
در باره لغات دخیل اقوام غالب در زبان فارسی میگوید: «یونانیان قریب یک قرن در ایران سلطنت کردند……(جلد 4 . ص. جیم. نظام) [لغاتی در زمینه نجوم، ریاضی، هندسه، فلسفه. طب سنتی، اسامی گیاهان و ..]
نظام گوید : «اعراب دو قرن در ایران حکومت کردند……عرب آنچه از ایران تباه کرد چندین برابر به ایران داده….. (ج.4 .ص. جیم. دال)….
اگر عرب حکومت زاد بومی ایران را موقتاً شکست بجای آن فواید بسیار با ایران رسانید ایرانیها را از پزستش آثار طبیعت که پستتر از انسان است بیرون آورده به پرستش انحصاری خدای طبیعت رسانید…………یکدسته از بهترین مفاخر جهان را ایران بعد از اسلام به جهان داد – در مفاخر علمی و ادبی جهان میشود مانند اب سینا، ابوریحان، غزالی، فردوسی، عطّار…و جزء آهنا صدها را از ایران اسلام شمرد درحالیکه از مفاخر علمی ایران قبل از اسلام نامهایی مثل جاماسب [شخصیت افسانهای و داستانی] و بزرگ مهر و جزء آنها مانده و حتّی وجود تاریخی بسیاری از ایشان هم ثابت نیست..(جلد. 4 . ص. جیم]
زبان امروز ما از مسلمان شدن ایرانیان و گرفتن الفاظ دینی از عربی و مزاوجه با عرب و ترک مسلمان و آمیزش تمدن ایرانی (آریایی) و عرب (سامی) قهراً پیدا شده هیچ فرد یا گروه آنرا نساخته لبکه در ملت ایرانیه بدون شعور (نقشه و طرح قبلی) آن پیدا شده(ج. 4 . ص. ب. نظام) …
دست بهر لغت فارسی بزنید ار عربی صدا بر میآید از من است….. (جلد4 .ص. دال. نظام)
اگر الفاظ جزء فارسی شده عربی را بیرون کنیم دایره فارسی بقدری تنگ میشود که برای حوایج یک ده کوچک ده بیست خانواری هم کافی نخواهد بود چه رسد به یک مملکت متمدن که هزارها الفاظ معاشرتی و حکومتی و صنعتی و علمی و ادبی لازم دارد….(ج.4 .ص.جیم. نظام)…..
تصور خالص کردن یک زبان آنهم فارسی از عربی حرف بچهگانه است- علمی نیست هیچ زبان به اراده یک نفر یا گروه ساخته نمیشود که کسی یا گروهی آنرا تغییر داده به میل خود بسازد..(جلد4 . ص. ب. نظام)
فرهنگستان میخواهد الفاظ عربی جزء زبان شده را هم بیرون کند – اگر چنین است پس باید تمام الفاظ فارسی را تغییردهند بجهت اینکه ریشه هر لفظ فارسی در عربی موجود است…
مفاخر سیاسی ایران اسلامی کمتر از ایران قبل از اسلام نبودند – سلطنت وسیعه سلجوقی میتوانست خود را جانشین هخامنشی بخواند…. (جلد 4 .ص.جیم. نظام)…
در مقدمه جلد ۵ فرهنگ نظام آمده است:
زبان فارسی اسلامی که آمیخته با عربی است. در قرن اول اسلام پیدا شد. در قرن دوم شاعری آن به تکمیل رسید. و در قرن سوم اول اهل توران حاجت به یک فرهنگ الفاظ مخصوصه شعرا را احساس کردند و ابو حفص سغدی آن فرهنگ را نوشت. اگر چه شعرای اوایل بسیاری از توران بودند اما بسیاری از خراسان هم بودند و الفاظ مخصوصه آنها را برای تورانیان مفهوم نبود. اهل توران دو زبانی بودند که ترکی هم حرف میزدند برای الفظ ترکی و فارسی هم فرهنگ فارسی لازم بود. نسخه ابو حفص اکنون در هیچ کتابخانه بزرگ جهان موجود نیست اما کولف جهانگیری خود آن را از مواد کار خود نوشته…………در باب ابو حفص کتاب المعجم فی معاییر الاشعار العجم چنین نوشته است: و بعضی گویند اول شعر پارسی ابو حفص حکیم ابن احوص سغدی گفته است. از سغد سمرقند و او در صناعت موسیقی دستی تمام داشته ابو نصر فارابی در کتاب خویش ذکر آورده است… شعری که به وی نسبت گفتند این است : آهوی کوهی در دشتی دوذا / او ندارد یار بی یار چگونه بوذا ….رودکی اول استاد بزرگ شعر فارسی (وفات سیصدو بیست و نه هجری) آنرا بنام «تاج المصادر» نوشت، لیکن نسخه آن هم مثل کتب و اشعار رودکی مفقود شده. رساله ابو حفص اول کتاب نثر فارسی است و تاج المصادر رودکی دوم و ترجمه تاریخ طبری سوم…(ص. ب. جلد 5 نظام)…
سومین فرهنگ شعری فارسی لغت فرس، از ابولحسن علی ابن احمد الاسدی الطوسی است که به همّت «پال هارن» شرق شناس آلمانی در سال هزارسیصدو نودو هفت میلادی در اروپا چاپ شد. نسخه خطّی آن در کتابخانه واتیکان است. تاریخ کتابت آن سال هفتصدو سی و سه هجری است….نسخه خطّی دیگری در اداره هند انگلستان پیدا شد..اسدی مذکور در قرن پنجم هجری میزیسته و فرزند اسدی بزرگ است که احمد نام داشته و استاد فردوسی بوده و در بالای صفحه اول از نسخه واتیکان مولف لغت فرس را خواهر زاده فردوسی نوشته..از مصنّف لغت فرس کتاب گرشاسب نامه هم باقی مانده که به وزن و سبک شاهنامه است و قدیمترین کتاب خطّی فارسی که د رکتبخانه وین موجود است بخط همین اسدی و نام آن کتاب الابنیه عن حقایق الادویه تألیف ابومنصور الموفق هراتی و تاریخ کتاب چهارصدو چهل و هقت هجری..ختم ساختن گرشاسب نامه در سال چهارصدوپنجاه و هشت هجری بوده ولابد تألیف لغت فرس بعد از آن بوده که در آن از گرشاسب نامه خود شاهد آورده ….
جهت فرهنگ نوشتن اسدی این بود که از خراسان به آذربایجان رفته بود و به دربار ابو دلف گرگری راه یافته و دید اهل آنجا از الفاظ مخصوصه اشعار توران و خراسان اطلاع ندارند چه زبانشان آذری (ترکی) بوده که با فارسی خراسان و توران که آنوقت فارسی ادبی شده بود فرق داشته پس لغت فرس را برای اهل آنجا نوشت. و عبارت ابتدای کتاب لغت فرس چنین است «بسم الله الرحمن الرحیم .الحمدلله رب العالمین و الصلواه والسلام علی محمد و اله الطیبین الطاهرین – بعد ما – کتاب لغت فرس لسان اهل الیلخ و ماوراء النهر و خراسان و غیرهم و الله الموفق..لفظ اول کتاب «والا» و لفظ آخر یک بسی .. در تمام کتاب یکهزار و یکصدو شانزده لغت است..(ص. ج. جلد5 . نظام)
اهمیّت لغت فرس: کتاب لغت فرس از چند جهت بسیار مهم است. یکی آنکه اول فرهنگ شعری فارسی است که در دست است و مأخذ چند فرهنگ بعد از آن همان بوده . دوم برای آنکه یک جنگ مهم از اشعار استادانه قدیمه است که در کتابهای دیگر بدست نمی آید. سوم آنکه نام بسیاری از شعرای استاد قدیم در آن آمده در تمام کتاب نام هفتادو شش شاعر ذکر شده. چهارم آنکه بعضی اشعار کلیله دمنه و شندباد نامه گم شده رودکی و بعضی از اشعار وامق و عذرای گمشده عنصری در آن آمده ……..(ص.ج.جلد5 . نظام)
فرهنگ قطران چهارم فرهنگ شعری: حکیم ابو منصور قطران تبریزی فرهنگ مختصری نوشته بود. مولف صحاح الفرس در مقدمه کتابش ..گوید که فرهنگ مذکور فقط سیصد لغت داشته و پیش از فرهنگ اسدی تالیف شده بود. قطران معاصر اسدی بوده و سال وفاتش را مجمع الفصحا همان سال وفات اسدی (465 هجری) نوشته حکیم ناصر خسرو در سفرنامه خود نوشته که قطران را در سال 438 در تبریز ملاقات کرده و او از ناصر خسرو معنی اشعار مشکل دقیقی و منجیک را میپرسیده و فارسی خوب نمیدانسته – چون ناصرخسرو خراسانی بود و ان وقت زبان خراسان ادبی شده بود و زبان قطران ولایتی آذری بوده…اینکه قطران فارسی خوب نمیدانسته همین بوده که او تمام الفاظ خراسان را نمیدانسته پس میتوان حدس زد که فرهنگ قطران یادداشتی بوده از سیصد لفظ خراسانی و تورانی که در تکلم آذربایجان نبوده – اکنون نسخه قطران در هیچ کتابخانه مشهور جهان نیست. (ص. ج، د. جلد 5 .نظام).. صحاح الفرس نام قطران را «قطران ارمولی» (اورمولو) قید کرده است (ص.د.جلد5 نظام)
پاورقی : از مقدمه فرهنگ جهانگیری معلوم میشود در آخر قرن پنجم سعید ابن نصیر بن طاهر ابن تمیم الغزنوی فرهنگ مسمی به سخن نامه نظامی را که دارای یکهزار و دویست و پنج لغت بوده بنام نظام الملک طوسی نوشت پس آن پنجم است ایضاً در مقدمه جهانگیری و مقدمه ادات الفضلا فرهنگ مولانا مبارک شاه غزنوی مشهور به فخر قواس آمده – در تاریخ فرشته در ذیل حالات سلطان علاءالدین خلجی (وفات 716 ) فخر قواس از شعراء دربار او شمرده شده……پس تالیف فرهنگ قواس در هند و پیش از ضحاح الفرس است (ص. دال. جلد 5 . پاورقی)
فرهنگ ششم شعری معیار جمالی تألیف شمس الدین محمد فخر اصفهانی است…..در اسل هزار و هشتصدو هشتادو پنج میلادی به سعی و اهتمام کارل زالمان در شه رقازان روس چاپ شد.. شمس فخری اول مخرب زبان فارسی است که از اصول فرهنگ نویسی منحرف شده … (دیباچه. نظام. جلد5 ص.6. زاء) برای معانی الفاظ از خودش شعرب برای هر معنی ساخته و فرهنگ نویسان بعد از خودش راه گمراه کرده که همان شواهد جعلی او را در فرهنگهای خود آوردند یک جهت فریب خوردن اخلاف او خوبی اشعار جعلی او بوده و همه در مدح ابو اسحاق (انجو شاه فارس) است. از دیباچه اش که در ذیل نقل میشود معلوم میگردد مرد نادانی بوده.. (دیباچه. جلد5 .ص6 .زاء نظام) اول کسی که اشعار جعلی شمس فخری را بطور شاهد الفاظ در فرهنگ شعری ضبط کرده حسین وفائی است که معاصر شاه طهماسب صفوی بوده و فرهنگ خود را در سال 933 هجری تألیف نموده.. (ص. 8 دیباچه. نظام. جلد5)
در قرن هشتم فرهنگ نویسی فارسی از ایران به هند منتقل شد و در قرن نهم، دهم، یازدهم به تکمیل رسید. و آخرین فرهنگ مکمل شعری جهانگیری است که ختم تألیفش در سال 1017 هجری واقع شد و بعد او هرچه درهند نوشته شد همه تقلید یا تخریب کار او بوده…سلسله فرهنگ نویسی تا کنون در هند جاری است و در ایران به مجمع الفرس سروری کاشانی خاتمه یافت…(ص. 9 ط. جلد5 .نظام)
اولین فرهنگ شعری فارسی که در هند بعد از فرهنگ قواس نوشته شد و فرهنگ هفتم زبان فارسی است «بحر الفضائل فی منافع الافاضل» است. تألیف محمد ابن قوام ابن رستم ابن محمود بدر خزانه البلخی المعروف به کری ….
فرهنگ ادات الفضلا تألیف قاضی خان بدرمحمد دهلوی المعروف به دهار وال که در سال 822 هجری تألیف شده (دهاروال در هندی بمعنی اهل دهار که نام شهری در مالوه ولایت وسط هند) است.
شرفنامه فرهنگ دیگر هند در اوایل قرن نهم هجری تألیف ابراهمی قوام فاروقی که در ولایت بهار هند تألیف شده….و در هر باب که الفاظ ترکی هست در آخر فصل با تصریح ذکر میکند(ص 10 و 11. دیباچه . نظام. جلد5)
مفتاح الفضلا فرهنگ دیگر هند است تألیف محمد ابن داود ابن محمود(شادی آبادی) که در سال 873 سال وفات محمود شاه خلجی تألیف نموده.
…. از همّت و کرم و تربیت سلاطین صفوی در ایران و آل تیمور در هند علم و ادب و صنعت در هر دو ملک به منتهای ترقی رسید. قرن دهم و یازدهم عصر طلائی فرهنگ نویسی فارسی بوده در هر دو ملک(هند و ایران) فرهنگهای بسیاری به تألیف رسید[ چون زبان تکلمی هر دو جا فارسی بوده ] (ص. 11 جلد5 . نظام)
تحفه السعادت : فرهنگ دیگر هند تحفه السعادت سکندری است که در زمان اسکندر ابن بهلول شاه تألیف شد. مولفش محمود ابن شیخ صیاء است
موید الفضلا: فرهنگ دیگر هند در اوایل قرن دهم هجری (سه بخش است. اول: الفاظ عربی دوم : الفاظ فارسی، سوم: الفاظ ترکی) . فرهنگ شیرخانی…… فرهنگ کشف اللغات (اول فرهنگی است که در آن الفاظ تصوّف آمده است).
اوستا نام کتاب منسوب به حضرت زرتشت است که زبان مخصوصی دارد و زند ترجمه پهلوی آ» است و پازند الفاظ فارسی مبدّل از الفاظ پهلوی است خصوص مبدل الفاظ هوزواریش آن – الفاظی که جهانگیری از موبد زرتشتی گرفته در خاتمه بنام زند و پازند و اوستا ضبط کرده چهار دسته است1 – الفاظی از خود اوستا 2 – الفاظ پهلوی 3 – الفاظ هوزواریش 4 – الفاظ پازند لیکن بسیاری از الفاظ و معانی غلط است..کسی که زبانی را نمیدانسته از دیگری الفاظ گرفته و در یک کتاب لغت فارسی ادبی داخل کند کار بی معنی بوده پیر زرتشتی هم پهلوی و اوستا نمیدانسته از این جهت الفاظ غلط داده عموم موبدان زرتشتی از پهلوی و اوستا بی بهرهاند فقط الفاظی را حفظ میکنند که در نماز و ادعیه ادا میشود بدون اینکه معانی آنها را بدانند….(ص.21. جلد5 .نظام) [جهانگیری از 44 فرهنگ در تألیف کتاب خود سود برده است.]
برهان قاطع پر از تصحیفات در الفاظ و اغلاط در معانی است و باعث هرج و مرج در ابد فارسی است پس سراج اللغات را (سراج الدین علی خان ملقب به آرزو) را نوشت و در آن هر غلط برهان را که توانست ثابت کند نوشته منت بزرگی به گردن زبان فارسی گذاشت اما هزار حیف که نسخ سراج اللغات نشر نشدو برهان مکرر در ایران وهند چاپ شده اذهان ادبا را مسموم ساخت – خان آرزو تمام الفاظ برهان را نقل و هرجا که بنظرش درست نبوده انتقاد کرده لیکن بر آن محقق این اعتراض وارد است که باوجود اطمینان نداشتن به مولف برهان که مردی بی سوادی بوده چگونه باقی الفاظ را صحیح دانسته نقل کرده …..(ص.32.جلد 5 .نظام)………………
قدیمیترین فرهنگ فارسی به ترکی «اقنوم عجم» است. که یک نسخه از آن در آکسفورد انگلستان در کتابخانه بودلین موجود است. و تارخ کتابتش 868 هجری است نام مولف و تاریخ تألیف ندارد و حاجی خلیفه در شکف الظنون نام آنرا اقنوم لغت نامیده از مولف و تاریخ تألیف آن خبر نداشته …
شامل اللغات: فرهنگ دیگر فارسی به ترکی است تألیف حسن ابن حسین عماد قره حصاری است که در زمان سلطنت سلطان بایزید ابن محمد ابن مراد عثمانی (889 تا 918 ) نوشته شده. سروری کاشانی در مقدمه تألیف دوم مجمع الفرس آنرا از مواد کار خود نوشته……
قائمه لطف الله: فرهنگ دیگر فارسی به ترکی که مولف (لطف الله ابن یوسف حلیمی) در سال 928 وفات کرده . کتاب مذکور شرح برکتاب لغت دیگر مولف که بحر الغرائب نام دارد..
لغت نعمت الله: فرهنگ دیگر فارسی به ترکی لغت نعمت الله وفات مولف در سال 969 واقع شده ……………(ص. 53 . جلد 5.نظام)
مولف فرهنگ نظام میگوید برای تظیم لغتش از اولین شاعر زبان فارسی شقیق بلخی (وفات سال 177 هجری) تا آخرین شاعر متوسطین شیخ علی حزین (وفات 1180 هجری) الفاظ گرفتم و از شعرای قجر از این جهت لغت نگرفتم که الفاظ ادبی خود را از برهان قاطع که غلط است میگرفتند و در نثر فارسی از سوم کتاب فارسی که ترجمه تاریخ طبری است تا تألیفات این عصر الفاظ گرفتم – فرهنگهای شعری معتبر را مطالعه و در تألیف از آنها استفاده میکردم….