کتاب ایران در عصر نادر اثر مایکل اکسورثی شامل داستان زندگی ناد شاه افشار است که ر منحنی تکان دهنده ای است از شروعی مبهم، تا توطئه ای بی رحمانه، موفقیت نظامی، جلال و ثروت و سپس انحراف؛ تا خطا، ارعاب، استیصال، قساوت ددمنشانه، جنون و در نهایت مرگ، آن هم در مکان و زمانی که برای اکثر خوانندگان غربی کاملاً مبهم است.
نادر که در ربع اول قرن هجدهم به عنوان سرداری گمنام با تباری ناشناخته آغاز کرد، ایران را از اشغال افاغنه نجات داد، ترکان عثمانی را از کشور بیرون راند، با زیرکی و مهارت روس ها را نیز از خاک ایران اخراج کرد، قلمروهای عثمانی را مورد تعرض قرار داد و آنها را در سرزمین خویش مغلوب کرد، خود را شاه خواند، به افغان ها در سرزمین مادری شان حمله کرد و آنها را مجدداً شکست داد، سپس به هندوستان لشکر کشید و بر دهلی دست یافت. قبل از بازگشت مجدد به غرب کشور و چیره شدن دوباره بر عثمانی ها به آسیای مرکزی وارد شد و ازبک ها و ترکمن ها را به اطاعت خویش درآورد.
ارتش نادر در اوایل دهه ۱۷۴۰ احتمالاً قوی ترین نیروی نظامی در جهان محسوب می شد و در کادر فرماندهی او افسرانی پدید آمدند که بعدها توانستند ایالات مستقلی را در افغانستان و گرجستان ایجاد کنند. اما نادر پس از دهلی افول کرد. او بیمار شد و به آزمندی وسواس گونه، دیوانگی و قساوت مبتلا گردید و در نهایت توسط سرداران خویش به قتل رسید.
در بخشی از کتاب ایران در عصر نادر می خوانیم:
ما شما را به خیمه باشکوه جنگ خواهیم برد، جایی که صدای تیمور لنگ را خواهید شنید که با لحنی بسیار حیرت آور، جهان را تهدیدمی کند و با شمشیر کشورگشایش قلمروها را فتح می کند. در این آیینه تراژیک به چیزی جز چهره او نگاه نکن و سپس کامیابی های او را آن گونه که دوست داری تحسین کن.