کتاب جاهلیت قرن بیستم که توسط محمّد قطب نوشته شده و دارای 435 صفحه است. سید قطب نگارنده و نظریهپرداز مصری بوده است. او به موجب بازنگری در اثرات بعضی از معانی اسلامی بر اتفاقات اجتماعی و سیاسی نظیر جهاد بین محققان و اسلام سیاسی معروف است.
محمد قطب را آموزگار گفتمان تکفیر در سده بیستم نامیده اند. بی تردید زیادتر از هر مساله ای اسم این اثر یک رشته علامت تعجب و سوالات فراوانی را در شیوه و روش مسیر خویش نقش خواهد زد. برای آنکه تنها و منفرد خواندن این اسم تصاویری را در اندیشه و فکر مطالعه کننده زنده می نماید که چطور و به چه شکل در این زمان و قرن بیستم نادانی و غافلیتی وجود داشته و دارد.
آیا نادانی همان پایه و اندازه ای مختصر و قطعه مشخصی از زمان نمی باشد که سرنوشت بر سرزمین و دیار العرب حکومت نموده و گذشته است و افزون بر آنکه آیا نادانی و غفلت چطور با اندیشه و تفکرات و تمدن و فرهنگ و صنعت و به جلو حرکت نموده و ارتقا و پیشرفت بسیار زیاد مادی و نظامهای تفکراتی و سیاسی قرن بیستم هماهنگ و سازشگر خواهد بود.
روزگاری گذشت و گذشت، درست مانند گذشتن سیخ از کباب، و من در لابلای حوادث غلطیدم و غلطیدم، درست مانند غلطیدن حباب در محور گرداب، و روزی نگذشت که من در این اندیشه نباشم که اجتماع ما، اقتصاد ما، اخلاق ما، افکار ما، تصور ما، هنر و نیروهای هنری ما، و سرانجام همه چیز ما چرا این اندازه گرفتار فساد و مشکلات شده است؟ و چرا این گرفتاری ها هر لحظه رو به افزایش است؟ و چرا این اجتماع گرفتار، هنوز به خود نیامده که برای درد زدائی چاره ای بیاندیشد؟ و آیا این چاره اندیشی اصلاً ممکن هست و یا از جمله غیرممکن ها است؟ و با این اندیشه من هم مانند دیگران در پیچ و خم این اوضاع درهم و برهم پیچ و تاب خوردم، و مانند سرمستان طوفان گرفته که از خود بی خبرند سرگردان و سرگران حرکت کردم، روزگاری گذشت و من خود را در میان توده ی ظلمات متراکمی دیدم، و هرچه به دقت نگریستم جز تاریکی و سیاهی و سرانجام ویل و نابودی چیزی ندیدم، و عاقبت به خود آمدم که باید رخت از این ورطه بیرون کشید، چون از یک طرف فشار فقر در محیط: فقر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و سرانجام بالاتر از همه ی انواع فقرها، فقر اخلاقی بر آن محیط تاریک سایه گسترده بود و تاریکترش ساخته بود و مرتب هم تاریکترش می ساخت، و از طرف دیگر فشار زورمندان و زرمندان و بلکه تزویر و ریامندان محلی، بر ناتوانان و محرومان چنان وارد میشد که گوئی حکایت از اوضاع قیامت کبری می کند. بدون شک بیش از هرچیزی نام این کتاب یک رشته علامت تعجب و پرسش فراوانی را در خط سیر خود نقش میزند، برای اینکه مجرد خواندن این نام این تصور را در ذهن خواننده زنده میگرداند که چگونه در این قرن بیستم جاهلیتی وجود دارد!؟ آیا جاهلیت همان مقطعی محدود و قطعه معینی از زمان نیست که روزگاری بر جزیره العرب حاکم بود و گذشت!؟ و علاوه بر آن جاهلیت چگونه با علم و معرفت و تمدن و فرهنگ و صنعت و پیشرفت و ترقیات روزافزون مادی و نظامهای فکری و سیاسی قرن بیستم سازگار خواهد بود!؟.
اما نویسنده این کتاب با بیان معنی و تفسیر حقیقت جاهلیت آنگونه که مفهوم اسلامی و تصریحات قرآنی ایجاب میکند به این پرسش ها پاسخ میگوید، و عقده این مشکلات پیچیده را با سرانگشت اندیشه می گشاید….. امیدواریم مطالعه کتاب جاهلیت قرن بیستم افقی پیش روی افکار و عقایدمان بگشاید .