کتاب سه نمایشنامه اثر مولیر که ترجمه و اقتباس مرحوم محمد علی فروغی است شامل 3 داستان میرزا کمال الدین (تارتوفه ) ، و بی جهاز (خسیس) و طبیب اجباری است.
میرزا کمال الدین و بی جهاز (یا خسیس) در حدود سال ۱۳۱۶ هجری شمسی به فارسی در آمده و تنظیم گردیده و در واقع سرگرمی متفتنانه مرحوم فروغی بوده و تاکنون انتشار نیافته بوده است. نمایشنامه طبیب اجباری در سال ۱۳۰۶ هجری قمری به چاپ رسیده و به احتمال قوی از جمله کارهایی است که فرزند ترجمه و پدر نگارش کرده است با اصل تفاوت زیاد دارد موضوع را گرفته اند و به فارسی نگارش و تحریر کرده اند.
ژان باتیست پوکلن که بعدها در کار تئاتر نام مولیر را برگزیده است، یکی از سه نمایشنامه نویسِ برترِ قرن هفدهم در فرانسه و یکی از بزرگ ترین کمدی نویسِ ها و هنرپیشه های تئاتر در اروپا به همراه پیر کورنی و ژان راسین بود. در زمینه کمدینویسی پس از نویسندگان معروف یونان قدیم مانند آریستوفان و مناندر و کمدی سازهای روم قدیم از قبیل پلوتوس و ترنتیوس کسی تا به امروز به پای او نرسیده است.
او یکی از برجسته ترین رجال ادب فرانسه است. اطلاعات دقیق و جامع در باره دوران جوانی و کیفیت تربیت و آغاز کار او در تئاتر در دست نیست. میدانیم که در ۱۵ ژانویه ۱۶۲۲ میلادی به دنیا آمده است. پدرش قالی باف بوده بعداً در دربار شغل پیشخدمتی پادشاه را بدست میآورد. به این ترتیب از لحاظ مالی دست باز می شود و می تواند وسایل تعلیم و تربیت فرزند را به بهترین وجه فراهم سازد.
تارتوفه که توسط ژان باتیست پوکلن معروف به مولیر ساخته و پرداخته شده است، یک کمدی انتقادی است که از یک طرف زودباوری و ساده اندیشی یک گروه از مردم را نشان میدهد و از سوی دیگر ریاکاری و سوءاستفاده گری گروهی دیگر را؛ که البته هر دو گروه، کار خود را برای آسمان و در جهت رضای خدا معرفی میکنند. این نویسنده که اهل فرانسه است، انتقادات خود را در قالب نمایش به اطلاع عموم مردم میرسانده است؛ انتقاداتی که اهالی سیاست و مذهب را هدف می گرفته و بیشتر مورد پسند مردم عادی بوده است.
«تارتوف» یک فرد ریاکار میباشد که خود را بسیار عابد و اهل ایمان نشان میدهد، اما در واقع یک مرد خانه به دوش است که برای کسب پول و فراهم کردن خوراک لذیذ و جای زندگی خویش، اقدام به فریفتن یک اشراف زاده مؤمن به نام «اورگان» مینماید و در خانه او ساکن می گردد. «اورگان» تا حدی به این فرد اعتماد دارد که همه اسناد خویش به ویژه سند کلیة اموال دوست تبعیدی خویش را در صندوقی نهاده و نزد «تارتوف» به امانت می نهد.
او در اثر محبت و اعتماد بیش از اندازه ای که به «تارتوف» دارد، نه تنها هر بار پول و اموال بسیاری را به صورت حواله به وی میدهد بلکه تصمیم می گیرد بر خلاف میل دخترش که «ماریان»نام دارد، نامزدی وی را با نجیب زاده ای به نام «والری»بر هم بزند تا او را به عقد «تارتوف» در آورد؛ غافل از اینکه «تارتوف» چشم به همسر زیبای او یعنی «المیرا»دارد.«المیرا» که همسر دوم «اورگان» است زنی جوان، بسیار زیبا و خودآراست که مانند یک پرنسس از خانه بیرون میرود و توجه زیادی را به خود جلب میکند اما هرگز خیانت کار نیست و شوهر خویش و فرزندان وی را دوست دارد.
در لحظه ای که «تارتوف» در حال دادن پیشنهادات عاشقانه و ابراز علاقه به «المیرا» میباشد، پسر «اورگان» که با راهنمایی خدمتکار دانایِ «ماریان» از قبل در اتاق پنهان شده است و همه ماجرا را دیده، به ناگاه از مخفیگاه خویش خارج گشته و تهدید میکند که همه چیز را به پدرش خواهد گفت اما «المیرا» که این اتفاق را برای یک زن نجیب، ننگ به شمار می آورد سعی میکند جلوی او را بگیرد که البته ناپسری او یعنی «دامیس» متقاعد نمیشود و ماجرا را به پدر میگوید. «اورگان» پس از اطلاع از این امر به پسر خود خشم گرفته و به او میگوید که از سر حسادت درصدد برآمده است که به این مرد شریف تهمت بزند در نتیجه او را از خانه بیرون می اندازد….
…«هارپاگون» که نوکیسه خسیس و رباخواری است، به دختر جوانی که ندیده است و نمی شناسد و «ماریان» نام دارد دل می بازد. در عین حال می خواهد که دختر خودش «الیز» را بدون جهیز به ازدواج اصیل زاده پیر و ثروتمندی درآورد.اما پسرش «کلئانت» که «ماریان» را دوست می دارد، با «والر» برادر «ماریان» که عاشق «الیز» است و به همین سبب پیشکار «هارپاگون» شده است؛ هم دست می شود.
«لافلش» نوکر «کلئانت» جعبه ای را که هارپاگون ده هزار سکه در آن مخفی کرده است می دزدد. این پول را به شرطی به «هارپاگون» پس می دهد که از ازدواج با «ماریان» منصرف شود. …این نمایش نامه در حول خست فوق العاده «هارپاگون» دور می زند. در این نمایش نامه نیز مانند هر اثر کلاسیک دیگر، یکی از صفات مشخص و اساسی بشری یعنی خست هارپاگون، عادت و رفتار همه بازیکنان دیگر را تحت شعاع قرار می دهد.