کتاب چشمهایش اثر بزرگ علوی نخستین بار در سال ۱۳۳۱ منتشر شد و پس از انتشار علاوه بر استقبال بی نظیر مردم، تاثیر شگرفی بر سبک داستان نویسی نویسندگان پس از خود به وجود آورد.
سید مجتبی آقابزرگ علوی معروف به بزرگ علوی با بیانی ساده و با استفاده از شیوه حدس و گمان، داستان زنی از طبقه بالای جامعه در زمان رضاه شاه را بازگو می کند که عاشق نقاشِ معروفی به نام ماکان شده است. استاد ماکان، رهبر تشکیلات زیرزمینی بر ضد حکومت رضا شاه است و فرنگیس به خاطر عشق او وارد مبارزات سیاسی علیه حکومت می شود. اکنون بعد از مرگ استاد ماکان در تبعید و گذشت چندین سال، معروف ترین اثر نقاش پرده ای از چشمان زنی ست که رازهای زیادی را در خود پنهان کرده و ناظم مدرسه ای که تابلوهای استاد ماکان در آن نگهداری می شود، به دنبال یافتن آن زن و بر ملا کردن راز نهفته آن چشم هاست.
در نهایت او فرنگیس را پیدا می کند و زن قصه خود را برای ناظم بازگو می کند. داستانِ راز چشم هایش.
روایت بزرگ علوی در رمان چشمهایش از زبان یک زن، نشان دهنده ی اشرافِ عمیق وی به شخصیت زنان، حالات روحی و خلق و خوی آن هاست. عواطف و احساسات فرنگیس، احساسات درونی او، عشق عمیقش به نقاش معروف و بی پروا شدنی که این عشق نصیبش کرده بود، از چشم هایش یک داستان مهیج و به یاد ماندنی به وجود آورده است. نثر سیال و به دور از تکلفِ علوی و داستانی با محوریت زن، او را از دیگر نویسندگانِ زمان خود فراتر برد و باعث شد آثارش نسبت به هم عصران خود، امروزی تر جلوه کند.
کتاب چشم هایش همواره در بین محبوب ترین رمان های معاصر ایرانی قرار دارد و تاکنون به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده است.
در بخشی از کتاب چشمهایش می خوانیم:
تهران خفقان گرفته بود. هیچکس نفسش درنمیآمد. همه از هم میترسیدند. خانوادهها از کسانشان میترسیدند. بچهها از معلمانشان؛ معلمان از فراشها و فراشها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان میترسیدند. از سایهشان باک داشتند. همهجا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام، مأمورانِ آگاهی را دنبال خودشان میدانستند. در سینما، موقع نواختن سرود شاهنشاهی، همه به دوروبرشان مینگریستند مبادا دیوانه یا ازجانگذشتهای برخیزد و موجب گرفتاری و دردسر همه را فراهم کند.
وقتی سینما تاریک شد، از من پرسید: «اسم شما چیست؟» گفتم: «فرنگیس». همینکه صدای مرا شنید، با چشمهای درشتش که در تاریکی مانند چشمهای گربهای سیاه میدرخشید، به من نگاه کرد و من مانند دختری بیچاره که در دست مردی مقتدر اسیر شده، برگشتم و به او نگاهی که پر از عجز و لابه، پر از التماس و التجا بود انداختم. گفت: «مثل اینکه شما را جایی دیدهام.» گفتم: «من شما را هیچجا ندیدهام.» گفت: «صدایتان بهگوشم آشنا میآید.» گفتم: «خیال میکنید.» چرا دروغ گفتم؟ برای اینکه میخواستم پیوندی که زندگی مرا در گذشته به حیات و هستی او بسته بود، قطع شود. نمیخواستم بفهمد من همان دختر سرسریِ دمدمیِ پرروی کارگاه نقاشی در خیابان لالهزار هستم. میخواستم برای شخصیت من ارزش قائل شود.
رمان چشمهایش، عاشقانه ای تمام عیار به شمار می آید؛ داستانی که در زمان خود، ساختارشکن و تأثیرگذار بود. نام بزرگ علوی با این کتاب، سرزبان ها افتاد و او را میان اهالی قلم، مشهور کرد.
نکات جالبی درمورد شیوه ی روایی چشمهایش وجود دارد. هنر بزرگ علوی در پرداخت چشمهایش این است که فضای سیاسی کتاب، بر موضوع داستان سایه نینداخته است. با این حال، فراموش نمی کنید که با رمانی سیاسی طرف هستید. پردازش قوی و فضاسازی گیرای داستان، از چشمهایش اثری پرکشش ساخته است که نه تنها شما را خسته نمی کند، بلکه شیفته ی داستان می شوید. قلم بزرگ علوی در این کتاب، به قدری روان است که ابدا فکر نمی کنید کتاب در سال های منتهی به دهه ی ۳۰ نوشته شده است. باید این کتاب را بخوانید تا بفهمید چرا از بزرگ علوی به عنوان یکی از برجسته ترین نویسندگان ایران یاد می شود.
عالی بود خیلی ممنون، صداشون عالی بود