کتاب گیله مرد اثر بزرگ علوی است که شامل مجموعه داستان های مختلف است.
گیله مرد یکی از مبارزان گیلان است. او مردی روستایی است که خان منطقه مالیات بی حساب و کتاب از او گرفته است. در جریان اعتراض به مالیات و در نبود گیله مرد، زن او را کشته و کودک شیرخواره اش تنها می ماند. چند وقت بعد نیز گیله مرد دستگیر می شود. او همراه دو مامور در جنگل و در شلاق باران به سوی فومن به راه می افتند. داستان در همین حرکت و اقامت در قهوهخانه نزدیک مقصد به تدریج باز میشود. گلیه مرد در فکر فرار است…
در بخشی از کتاب گیله مرد می خوانید:
مأمور دومی پیشاپیش آنها حرکت میکرد. از آنها بیش از سه قدم فاصله داشت. او هم در فکر بدبختی و بیچارگی خودش بود. او را از خاش آورده بودند. بیخبر از هیچجا آمده بود گیلان. برنج این ولایت بهش نمیساخت. همیشه اسهال داشت، سردش میشد. باران و رطوبت بیحالش کرده بود. با دو پتو شبها یخ میکرد. روزهای اول هرچه کم داشت از کومههای گیله مردان جمع کرد. به آسانی میشد اسمی روی آن گذاشت. «اینها اثاثیهای است که گیلهمردان قبل از ورود قوای دولتی از خانههای ملاکین چپاول کردهاند.» اما بدبختی این بود که در کومهها هیچ چیز نبود. در تمام این صفحات یک تکه شیشه پیدا نشد که با آن بتواند ریش خود را اصلاح کند چه برسد به آینه. مأمور بلوچ مزه این زندگی را چشیده بود. مکرر زندگی خود آنها را غارت کرده بودند. آنجا در ولایت آنها آدمهای خان یکمرتبه مثل مور و ملخ میریختند توی دهات، از گاو و گوسفند گرفته تا جوجه و تخم مرغ، هرچه داشتند مییردند. به بچه و پیرزن رحم نمیکردند. داغ میکردند، یکی دو مرتبه که مردم ده بیچاره میشدند، کدخدا را پیش خان همسایه میفرستادند و از او کمک میگرفتند و بدین طریق دهکدهای به تصرف خانی درمیآمد. این داستانی بود که بلوچ از پدرش شنیده بود. خود او هرگز رعیتی نکرده بود. او همیشه از وقتی که به خاطرش هست تفنگدار بوده و همیشه مزدور خان بوده است. اما در بچگی مزه غارت و بیخانمانی را چشیده بود. مأمور بلوچ وقتی فکر میکرد که حالا خود او مأمور دولت شده است وحشت میکرد، برای اینکه او بهتر از هرکس میدانست که در زمان تفنگداریش چند نفر امنیه و سرباز کشته است. خودش میگفت: «به اندازه موهای سرم.» برای او زندگی جدا از تفنگ وجود نداشت.
فهرست مطالب کتاب گیله مرد
- نامه ها
- گیله مرد
- اجاره خانه
- دزاشوب
- یه ره نچکا
- یک زن خوشبخت