نامهٔ تنسر به گشنسب رسالهٔ کوچکی به زبان فارسی میانه بود که ابن مقفع آن را به عربی ترجمه کرد، و سپس بهدست ابن اسفندیار به فارسی نو ترجمه گردید و در کتاب تاریخ طبرستان گنجانده شد. اکنون اصل فارسی میانه و ترجمهٔ عربی آن در دست نیست. این نامه را تنسر، هیربدان هیربد در دورهٔ اردشیر بابکان، در پاسخ به گشنسب، پادشاه طبرستان و پَذَشْخوارْگَرْ و گیلان و دیلمان و رویان و دماوند نوشتهاست. دلیل نگارش نامه، نگرانیِ گشنسب نسبت به برخی از فعالیتهای اردشیر بابکان، پادشاه تازهٔ ایران بوده که سبب خودداری گشنسب از فرمانبرداری پادشاه شد، و ازهمینرو، تنسر درصدد بود تا به پرسشها و نگرانیهای گشنسب پاسخ گوید.
نامهٔ تنسر با دیباچهای از ابن مقفع و از زبان «بهرام بن خرزاد و او از پدر خویش، منوچهر موبدِ خراسان و علمای پارس» آغاز شدهاست و در آن از تاختن سپاه اسکندر به پارس و جنگ با دارا یاد میشود. پس از دیباچه، متنِ نامه آغاز میشود که بهشیوهٔ نامهنگاریهای دورهٔ ساسانیان، نام فرستنده که یک پادشاه بود و پایگاه برتری دارد، پیش از نام گیرندهٔ نامه آمدهاست. برحسب موضوعاتی که فرستنده مطرح کرده و ایراداتی که وارد آوردهاست، مجتبی مینوی نامه را به ۱۷ بند تقسیم کرده که تقسیمبندی او امروزه مورد ارجاع است.
دوره ظهور اردشیر پاپکان و بدل کردن وضع ملوک الطوائنی به شاهنشاهی واحد و بنیاد نهادن سلسله شاهان ساسانی و تجدید حیات و تقویت دین زردشتی یکی از دوره های بدرخشان تاریخ دولت ایرانست. اردشیر در حدود سال ۲۱۲ میلادی خروج کرد و بر اردوان آخرین پادشاه اشکانی عامیشد وبیرق استقلال برافراشت ، مدت چهارده سال وقت او در زدوخورد با اردوان ومتهور کردن سایر شاهان ولایتی گذشت تا در سال ۰۳۸ سلوکوسی برابر سال ۲۲۹ میلادی به عنوان شاهنشاه مستقل کشور ایران بر تخت نشست و ایرانشهر را به صورت یک خدانی و در آورد.
بنابر روایات متعدد پهلوی و عربی و فارسی یکی از مردانی که در همراهی با اعمال اردشیر و به کرسی نشاندن منظور اوسهم مهمی داشت زاهدی بودننر نام که از زادگان ملوک طوایف بود و افلاطونی مذهب…..