نای هفت بند کتابی است از استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی.
نای هفت بند، نوایی است در عالم ادب از: مرغکی وحشی و دیر آشنا، در مجمع اهل هنر.
کوشش من همه این بود که هیچگاه بلبل سالن نشوم و ادعای بلبل باغ هم ندارم ـ یعنی قبولم ندارند ـ همان تِرنِشک [بلبل کوهی] روستایی خودمان هستم که به راه خود می روم و خواننده عزیز را در کوه و دشت سیر می دهم، بدون اینکه خود ادعای خوانندگی داشته باشم. نی محزون و نی هفت بند نیز آلت موسیقی و ترانه ساز روستائیان و کوه نشینان و چوپانان سر به بیابان نهاده است، نه وسایل گرم و نرم شهر مقیمان و سالن نشینان.
اینها بخشی از سخنان دکتر محمّد ابراهیم باستانی پاریزی در مقدمه چاپ چهارم کتاب نای هفت بند می باشد، که همچون دیگر آثار جذاب و خواندنی و به تعبیر موسیقایی «فرحفزا» و «شوق آور»(2) ایشان با اقبال و استقبال خوانندگان و اصحاب فرهنگ و ادب و هنر مواجه گشته است. نویسنده توانای ما که اکنون سال های پر افتخار عمر ایشان به هشتاد رسیده است و چاپ و نشر بیش از شصت اثر در حوزه های تاریخ، ادب و … را در کارنامه پر برگ و پر بار خویش دارند، در مقدمه چاپ نخست نیز با فروتنی مأموریت خویش را «خوش داشتن وقت خلق» دانسته اند؛ مصداق قول شاعر:
چونی، به خوش نفسی،
وقت خلق را خوش دار
ترا که نیست میسّر، شکرستان باشی
ـ نای هفت بند پژواک اسرار الهی
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچون نی من گفتنی ها گفتمی
(حضرت مولانا)
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
بک نویسنده ایرانی می نویسد: «مو لویان قونیه بر مزار مولانا انسانهای میگویند و عقیده دارند که راه وصول به حق، سماع است. به طوری که مولانا حکایت کرده، روزی پیغمبر اکرم، به علی (ع) اسراری چند بیان فرمود. علی که نمی توانست آن اسرار را به دیگری بگوید، و سنگینی بار آن اسر ار ناراحتش کرده بود ، به صحرا رفته ، سر را در چاهی خم کرده ، و آن اسرار را به چاه گفته است، چنانکه فرماید :
هر زمان خواهم که آهی بر کنم چون على سر را فراچاهی کنم . این قدر هم گر نگویم ای سند شیشه دل از ضعیفی بشکند
از درون آن چاه، به زودی ، یک نی سبز شد . چوپانی آن را برید ، و نای هفت بند ساختها و مینواخت، به طوری که هر کس می شنید به دور او جمع میشد. حتی شترها از چرامی ماندند، وقتی که چوپان شروع به نواختن میکرد همه شنوندگان به گریه می افتادند … پیغمبر اکرم فرمود، این تفسیر اسراری است که من به علی گفته بودم….