ادوارد بئر در کتابش بر نکته جالب و تأمل انگیزی انگشت گذاشته است. در اواخر دهه هشتاد، پس از سقوط دیوار برلین و آغاز فروپاشی بلوک کمونیستی در اروپای شرقی، بسیاری از حاکمان کمونیست مجبور به کناره گیری از قدرت شدند.
ژنرال یاروزلسکی در لهستان، اریش هونکر در آلمان شرقی، گوستاو هوساک در چکسلواکی و دیگر همتایانشان در اروپای شرقی بدون اینکه دستگیر، محاکمه یا اعدام شوند جای خود را به رهبران غیرکمونیست دادند. تنها رهبر کمونیستی که در اروپای شرقی طعمه خشم مردم شد و سرنوشت خونینی پیدا کرد نیکولای چائوشسکو رهبر کمونیست رومانی بود. جالب اینجاست که چائوشسکو در قیاس با همتایان خود در اروپای شرقی دستانش به خون مخالفان آلوده نبود.
روش حکومت داری چائوشسکو به نحوی بود که مخالفانش را به روش های دیگری خنثی می کرد. او هیچ مخالفی را اعدام نکرد و حتا زندان هایش هم خالی تر از هر زندان دیگری در اروپای شرقی بود. اما به رغم این واقعیت ها، مردم رومانی سخت ترین مجازات ها را درباره ی چائوشسکو و همسرش اعمال کردند و به بدترین شکل ممکن آن ها را به جوخه تیرباران سپردند.
دلیل این خشم همگانی چه بود؟ ادوارد بئر در کتابش پاسخ این سؤال را داده است. مردم رومانی در دوره تقریبا بیست و پنج ساله حکمرانی چائوشسکو به قدری تحقیر و ذلیل شده بودند که تنها اعدام بی رحمانه دیکتاتور و همسرش می توانست تسلی خاطری به آن ها بدهد.
رژیم چائوشسکو به شیوه های گوناگون مردم رومانی را به جاسوسی و خبرچینی برای سازمان عظیم اطلاعاتی رومانی – موسوم به سکوریتات – وادار کرده بود. مردم در لحظه لحظه زندگی روزمره شان مجبور بودند پا بر وجدان و شرف خود بگذارند و به هر پستی و رذالت و حقارتی تن بدهند. بئر در کتابش شرح داده که فقط خشونت های فیزیکی یک رژیم دیکتاتوری آسیب زننده نیست بلکه گاهی – چنانکه در مورد رومانی شاهدش بودیم – خشونت های روحی و روانی می تواند بسیار آسیب زاتر و مؤحش تر باشد.