کتاب گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتز جرالد، یکی از برترین رمان های قرن بیستم است که در اوج ظرافت و هنر، پیام های خود را در قالب هوس، هرزگی، تباهی و بی قیدی که همه در ثروت نهفته، به مخاطب عرضه می کند.
کتاب گتسبی بزرگ یک رمان فاخر از ادبیات کلاسیک امریکایی است که ظاهرأ داستانی در مورد عشق بی ثمر یک مرد به زن است. با این حال، زمینه ی اصلی رمان دامنه ای بزرگتر و کمتر رمانتیک دارد. این کتاب به سراغ نقدگونه های مختلفی از مضامین عدالت، قدرت، صلح، خیانت، رویای آمریکایی و از همه بیشتر تفاوت طبقات اجتماعی پرداخته است.
اسکات فیتس جرالد برخلاف باور مردم که ثروتمندان را همه از یک طبقه و قماش می دانند، آن ها را به دو قشر تقسیم کرده است. گروه اول دارای ثروت قدیمی و گروه دوم، قشر گتسبی یا همان دارای ثروت جدید هستند. نکته بسیار بجا و ظریفی که فیتز جرالد در داستان خود آورده، مربوط به قشر سوم یا همان «بی پول ها» ست. تنها نماینده ی این قشر در پایان داستان کنار گتسبی می ماند.
این رمان آمریکای ثروتمند پس از جنگ جهانی اول را به تصویر می کشد. گتسبی قهرمان کتاب، مردی خود ساخته و بزرگ است که مانند هر انسان دیگری مجموعه ای از خوبی ها و بدی ها را دارد، اما خوبی های او از بدی هایش بیشتر و بزرگترین اشتباه او لجاجت و پافشاری بر روی یک آرزوی محال به باد رفته است. گاه باید با دنیا و ناملایمات آن سازگار شد و دنیا را دور زد! کاری که گتسبی انجام نداد و چون خواست از نزدیکترین راه به مقصد برسد، نتوانست حریف دنیا شود و زمین خورد.
کتاب گتسبی بزرگ نام یکی از جذاب ترین و فاخر ترین آثار ادبی دنیا به حساب می آید که داستانی از یک رویای آمریکایی را روایت می کند. این کتاب که توسط اسکات فیتزجرالد در سال 1925 میلادی منتشر شده است به عنوان کتابی ناموفق شناخته شد و تا پایان عمر نویسنده نتوانست به موفقیت برسد. تا اینکه پس از سال ها و در نبود اسکات فیتزجرالد رمان گتسبی بزرگ در سال 1945 به تجدبد چاپ رسید و تولد دوباره این کتاب از این تاریخ مجددا اتفاق افتاد چرا که در کمال ناباوری و با استقبال شدید مخاطبان این کتاب به پر مخاطب ترین کتاب ایالات متحده .معروف شد
جالب است بدانید امروزه این کتاب به عنوان یکی از آثار فاخر ادبیات آمریکا در دانشگاه های مختلف تدریس می شود و مورد استقبال دانشجویان و اساتید دانشگاه قرار می گیرد. در ادامه با ما همراه باشید تا در مورد این کتاب جذاب بیشتر صحبت کنیم.
در سال هایی که جوانتر و به ناچار آسیب پذیرتر بودم پدرم بندی به من داد که آن را تا به امروز در ذهن خود مزه مزه میکنم. وی گفت: هر وقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری، یادت باشه که تو این دنیا، همه مردم مزایای تو رو نداشته .
پدرم پیش از آن نگفت ولی من و او با وجود کم حرفی همیشه زبان یکدیگر را خوب می فهمیم، و من دریافتم که مقصودش خیلی بیشتر از آن بود. در نتیجه، من از اظهار عقیده درباره خوب و بد دیگران اغلب خودداری می کنم، و این عادتی است که بسیاری طبعهای غریب….