کتاب گروه محکومین اثری از فرانتس کافکا با ترجمه صادق هدایت و حسن قائمیان است. نویسنده در قالب یک داستان سرنوشت محتوم انسانی را که همان مرگ است، نشان داده است.
این کتاب در سال ۱۹۱۵ منتشر شد و در قالب یک داستان نمادین تصویری از محکومیت ابدی انسان، مرگ، را نشان می دهد. او در این داستان نظراتش را درباره آنارشیسم، مرگ و کمونیسم هم بیان کرده است.
داستان از این قرار است: گروهی از انسان ها محکوم به مرگ شده اند. آن ها در یک جزیره گرفتارند. جو نظامی بر جزیره حاکم است و تمام دستورات در حکم یک دستور و حکم مطلق قرار دارند. اما گروه محکومین نه می دانند که چه جرمی مرتکب شدند و نه می دانند که چه زمانی مرگشان فرا می رسد. این داستان به خوبی تصور کافکا از زندگی را که همان پوچی است، نشان می دهد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
دلهره آوری یخهمان را میگیرد ! همه چیزهائی که برای ما جدی و منطقی و عادی بود ، یکباره معنی خود را کم میکنند، عقربک ساعت جور دیگر بکار میافتد، مسافت ها باندازه گیری ما جور در نمی آید ، هوا رقیق میشود و نفسمان پس میزند . آیا برای اینکه منطقی نیست ؟ برعکس همه چیز دلیل و برهان دارد ، یک جور دلیل وارونه ؛ منطق افسار گسیخته ای که نمیشود جلویش راگرفت . – اما برای اینست که می بینیم همه این آدمهای معمولی سر بزیر که در کار خود دقیق بودند و با ما همدردی داشتند و مثل ما فکر میکردند ، همه کارگزار و پشتیبان د پوچ، میباشند. ماشین های خود کار بدبختی هستند که کار آنها هرچه جدی تر و مهمتر باشد ، مضحک تر جلوه میکند. کارهای روزانه و انجام وظیفه و تک و دوها و همه چیزهایی که به آن خو کرده بودیم….