کتاب تیمبوکتو، رمانی نوشته ی پل استر است که نخستین بار در سال 1998 به انتشار رسید.
در رمان تیمبوکتو، راوی سگی به نام آقای بونزاست. او همراه و همدم مردی بی خانمان اهل بروکلین است به نام ویلی جی. کریسمس. ویلی وضع جسمانی مناسبی ندارد و وقتی حالش وخیم تر می شود برای پیداکردن خانه ای جدید برای همدم وفادار خود به سوی بالتمیور می رود تا معلم انگلیسی دبیرستانش را پیدا کند.
سگی به نام آقای بونز، قهرمان این داستان جذاب از استر، همراه و همدم همیشگی مردی بی خانمان از بروکلین به نام ویلی جی. کریسمس است. ویلی از نظر جسمانی وضعیت خوبی ندارد و همزمان با وخیم تر شدن حالش، به همراه آقای بونز به سوی بالتمیور راه می افتد تا معلم انگلیسی دبیرستانش، و خانه ای جدید برای همدم وفادار خود، پیدا کند. داستان سفر آن ها توسط آقای بونز روایت می شود و پل استر از طریق افکار این شخصیت، موفق شده تا یکی از غنی ترین و هیجان انگیزترین داستان ها در ادبیات آمریکا را خلق کند. کتاب تیمبوکتو، اثری متفاوت و به یاد ماندنی است که از نقطه نظر حیوانات، دنیای انسان ها را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد.
ویلی در جوانی به دلیل اعتیاد به مواد مخدر به نوعی بیماری روانی علاج ناپذیر مبتلا شده است و طی توهمی، ناگهان تصمیم می گیرد کل دنیا را بگردد و پیام کریسمس را به همه منتقل کند! در ادامه خواننده متوجه می شود که حال ویلی وخیم است و متوجه شده است که مرگش نزدیک است؛ بنابراین تصمیم می گیرد به آرزو های قبل مرگش رسیدگی کند. او آرزوی ملاقات معلم ادبیات خود، خانم سوانسون، را دارد.
رمان کوتاه تیمبوکتو در سال 1999 توسط پُل استر، نویسنده و کارگردان سینمای آمریکایی، نوشته شده است. آثار پل استر در سراسر دنیا به بیش از 40 زبان مختلف ترجمه شده است و بیشتر شهرت او به دلیل نوشتن سه گانه نیورک در سال 1987 است. پل استر به دلیل نوشتن رمان تیمبوکتو، در سال 2001 موفق به دریافت جایزه بین المللی ادبیات دوبلین شد. نویسندگان بزرگی همچون ساموئل بکت و ادگار آلن پو بر او و آثارش تاثیر بسیاری داشته اند.
بخشی از کتاب تیمبوکتو
«آدم ها بعد از مرگشان به آنجا می رفتند. وقتی روح آدم از بدنش جدا می شود، جسمش را خاک می کنند و روحش به آن دنیا می رود. هفته های گذشته ویلی مدام از این موضوع حرف می زد و حالا دیگر شک نداشت که سرای باقی وجود دارد. اسمش تیمبوکتو بود … جایی که دنیا تمام می شود تیمبوکتو شروع می شود.»
«هیچ کس در زندگی بدون وجود فردی که به او ایمان داشته باشد به جایی نمی رسد.»
«از آنجایی که زندگی در هر صورت قمار است، چرا آدم ریسک نکند؟»
«کمی بعد جراحت را بررسی کرد و متوجه شد که چه چیزی در بدنش کم شده است، اما چون سگ بود نه بیولوژیست یا پروفسور آناتومی، باز هم نفهمید چه بر سرش آمده بود.»
